بخدا نمی دانم چرا کسی تنهایی را نمی فهمد.
آخر مگر چقدر سخت است درک این جمله که دیگر خسته ام.
خسته.
آه از زمانی که قاب دلت فرو ریخته،می خواهی زار بزنی اما نگاه سرد دیگران ظاهر پریشنانت را منجمد میکند.
آه از زمانی که تنها آرامش و سنگ صبورت بشود اشک های گرمت،اما نتوانی گریه کنی.
آه از زمانی که میخواهی دل بکنی از همه چیز؛بیزار شوی از این دنیای پست؛اما به زنجیر کشیده بغض دست و پایت.
آه از زمانی که مهم نیست بشود اولین و آخرین حرفت؛و همه باور کنن.
آه از زمانی که این کابوس ها به حقیقت بپیوندند.
مثل الان.
واقعا دمت گرم ابوالفضل حال کردم خداییش ... همه جوره میخوامت ایول .....به وبلاگ منم سر بزنید
www.bachehayshahrak.blogsky.com
جناب اقای پردل چرا حرفای ناامید کننده میزنید لطفا مطالب امیدوار کننده و زیبا بزارید تو وبلاگ
مهم نیست....
خیلی جالب بود
ماه من غصه چرا؟!
ماه من! دل به غم دادن و از یأس سخن ها گفتن کار آن هایی نیست که خدا را دارند...
ماه من! غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید، یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست، با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن،
و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست!
ماه من!
غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی، بودن اندوه است...!
این همه غم و غصه، این همه شادی وشور، چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند، همه را با هم و با عشق بچین...
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا!
و در آن باز کسی می خواند؛
که خدا هست، خدا هست و چرا غصه؟! چرا؟
اقای ادیب خیلی متنتون زیبا بود.
متن بالایی منظورم بود که اقای ادیب نوشته بودن.
شرمنده خودم هم به همین نظر رسیدم.
اصلاح شد.