شبی خواب دیدم درطول ساحل با پروردگارم قدم میزنم. سراسر آسمان صحنه هایی از زندگی ام را نشان میداد. برای هر صحنه، به دو ردیف رد پا روی شن توجه کردم .
یکی به من تعلق داشت ودیگری به خداوند...
وقتی آخرین صحنه در مقابلم نمایان شد، باز به رد پاها نگریستم فقط یک ردیف رد پا باقی مانده بود... همچنین متوجه شدم که این در بدترین واندوه بارترین اوقات زندگی ام اتفاق افتاده بود. مضطرب شدم واز پروردگار پرسیدم:
پروردگارا!
تو گفتی که از هنگامی که من تصمیم گرفتم از تو پیروی کنم، تو تمام راه را با من گام خواهی برداشت، اما من متوجه شدم که در طی سخت ترین اوقات زندگی ام فقط یک رد پا وجود دارد، نمیفهمم چراوقتی به تو بیشتر احتیاج داشتم، تو مرا ترک کردی ؟؟؟
پروردگار پاسخ داد:
فرزند عزیزم، من تو را دوست دارم وهرگز رهایت نمی کنم.
دردوران آزمون ورنج تو، وقتی فقط یک ردیف رد پا می بینی زمانی است که من تو را در آغوشم می بردم.........
* رد پا*
شبی خواب دیدم درطول ساحل با پروردگارم قدم میزنم.
سراسر آسمان صحنه هایی از زندگی ام را نشان میداد.
برای هر صحنه، به دو ردیف رد پا روی شن توجه کردم .
یکی به من تعلق داشت ودیگری به خداوند...
وقتی آخرین صحنه در مقابلم نمایان شد، باز به رد پاها نگریستم فقط یک ردیف رد پا باقی مانده بود...
همچنین متوجه شدم که این در بدترین واندوه بارترین اوقات زندگی ام اتفاق افتاده بود. مضطرب شدم واز پروردگار پرسیدم:
پروردگارا!
تو گفتی که از هنگامی که من تصمیم گرفتم از تو پیروی کنم، تو تمام راه را با من گام خواهی برداشت،
اما من متوجه شدم که در طی سخت ترین اوقات زندگی ام فقط یک رد پا وجود دارد، نمیفهمم چراوقتی به تو بیشتر احتیاج داشتم، تو مرا ترک کردی ؟؟؟
پروردگار پاسخ داد:
فرزند عزیزم، من تو را دوست دارم وهرگز رهایت نمی کنم.
دردوران آزمون ورنج تو، وقتی فقط یک ردیف رد پا می بینی زمانی است که
من تو را در آغوشم می بردم.........
از صمیمیت درخت
می ترسم !
وقتی پر باری اش را بر سرم آوار می کند
و از سجاده ام !
که با هر بانگی ، بوی غربت می گیرد.
دستانم را بگیر!
تا نترسم از حماسه کوه
وقتی خرده سنگی ، هستی ام را
به چالش می کشد
و از پیچ جاده !
که از پس دلم شتابان می گذرد.
دستانم را بگیر!
که این خاک به بوی تو
خونین است
و مرا به صد نیرنگ
به بانگ سرشکسته درخت ، حواله می دهد!
تا دست از این خاک نشسته ام ،
دستان گریزانم را بگیر !
خدای من
دستانت که مال من باشند
هیچکس مرا دست کم نمیگیرد ...
زمانی که فردی افتاده,ناتوان و سر گردان است,
کمی تامل کن, او را بلند کن,
دیروز به تاریخ پیوست,فردا سراسر رمز و راز خواهد بود
اما تو امروز میتوانی برایش هدیه ای باشی.