.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

حاضر جوابی ها‎

                                                                                                                                   

       می گویند:  "مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت:
 

    فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو. . .  چه محشری می شوند! 


    "اینشتین”در جواب نوشت:
 

    ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم.
 

    واقعا هم که چه غوغایی می شود!
     

ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!
  
                                                              ***

 روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:
    

 آقای شاو! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است
 

    برنارد شاو هم سریع جواب میدهد:
 

    بله! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!
  

***

  

ادامه مطلب ...

”شعله یک شمع با افروختن شمع دیگری خاموش نمیشود"

زندگی جیره مختصری است           

مثل یک فنجان چای                     

و کنارش عشق است                   

مثل یک حبه قند                          

زندگی را با عشق نوش جان باید کرد

مدتی پیش، در المپیک سیاتل،

9 ورزشکار دو و میدانی که هرکدام گرفتار نوعی عقب ماندگی جسمی یا روحی بودند،

بر روی خط شروع مسابقه دو 100 متر ایستادند، مسابقه با صدای شلیک تفنگ، شروع شد.

هیچکس ، آنچنان دونده نبود، اما هر نفر میخواست که در مسابقه شرکت کند و برنده شود.

آنها در ردیفهای سه تایی شروع به دویدن کردند،پسری پایش لغزید ، چند معلق زد و به زمین افتاد، و شروع به گریه‌ کرد.

هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند.حرکت خود را کند کرده و از پشت سر به او نگاه کردند...

ایستادند و به عقب برگشتند... همگی...

دختری که دچار  سندرم دان (ناتوانی ذهنی) بود کنارش نشست، او را بغل کرد و پرسید "بهتر شدی؟"

پس از آن هر 9 نفر دوشادوش یکدیگر تا خط پایان گام برداشتند.

تمام جمعیت روی پا ایستاده و کف زدند. این تشویقها مدت زیادی طول کشید.

شاهدان این ماجرا، هنوز هم در باره این موضوع صحبت میکنند. چرا؟

زیرا از اعماق درونمان میدانیم که در زندگی چیزی مهمتر از برنده شدن خودمان وجود دارد.

مهمترین چیز در زندگی، کمک به سایرین برای برنده شدن است.

حتی اگر به قیمت آهسته تر رفتن و تغییر در نتیجه مسابقه ای باشد که ما در آن

شرکت داریم.

 

ای کاش

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود

                                       در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها

                                     شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

کاش میشد حرفی از ای کاش میشد هم نبود

                                هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

طنز حکیمانه

زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.

پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت: ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود. با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.

زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت: من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در شهر رم حدود 15 سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام.
15 سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت. یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد. وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد.

صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند.

وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون و وسط اون شلوغی و هرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود. 

کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده... حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم.
زن مایوسانه جواب داد: اون نیست... همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد.
کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟
زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!   
.
  گاهی وقتا پیش میاد که انسان باید تاوان دعاهای مستجاب شده خودش رو پس بده.

شانس خود را امتحان کنید!!

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. 

کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .
باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.
 
گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .
 
جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
 
پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما...گاو دم نداشت! 
 
زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.  
                                                                                                                                              

من چقدر خوشبختم

باسلام خدمت همکلاسی ها


زندگی انقدر زیبا و سرشار است که برای درک ان به چیزی غیر از یک قلب پذیرا نیازی نداریم.ولی گاهی به علت بروز مسائل گوناگون زیبایی و سادگی زندگی را به بوته فراموشی میسپاریم و یا حتی ان را به کلی انکار میکنیم.


نکته جالب

هر روز به خودتان بگویید امروز بهترین روز دنیاست. 

تغییر را احساس خواهید کرد از همین الان امتحان کنید. به آن ایمان بیاوریدو آن را از ته دل تکرار کنید. 

منتظر نکات بعدی باشید...

انشائ خواندنی یک بچه کوچولو دبستانی در مورد ازدواج

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن

خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من

داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه

استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود...

ادامه مطلب ...

امید داشته باشید

ازگابریل گارسیا مارکز میپرسند:

اگر بخواهی یک کتاب صد صفحهای در مورد امید بنویسی، چی مینویسی؟

میگوید ٩٩ صفحه را خالی میگذارم.

صفحهی آخر، سطر آخر مینویسم: امید آخرین چیزی است که میمیرد.  

 

 

امروز، از زندگی خود لذت ببر؛

چرا که دیروز رفته است،

و فردا شاید هرگز نیاید... ( اما م علی (ع( (

مژده مژده!!!!!!!

وبسایت کلاس راه اندازی شد 

  

 از این به بعد دوستان از آدرس زیر برای ورود به وبسایت استفاده نمایند... 

لازم به ذکر است که چت روم سایت فقط با آدرس جدید قابل اجرا میباشد. 

 

  

 

 

 

 www.feizctrl90.ir 

سلوک خردمندانه

به نام انکه جان را فکرت آموخت...

1- وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره؟؟

خیلی ساده ...

یعنی این که تو دو قدم از اون ها جلوتری

پس در زندگی راهت رو ادامه بده .

ادامه مطلب ...

سوال دوم مسابقه هفته

سلام خدمت همه دوستان امیدوارم این هفته استقبال بیشتری بشه ....


راستی بچه ها برای هفته بعد نیاز به یک اسپانسر داریم خواهشا همکاری کنین و یکی بانی شه تا به خوبی این قسمت به کارش ادامه بده ...


سوال در ادامه مطلب...


دوستان لازم به ذکر است نظرات فقط با نام به صورت کامل قابل قبول خواهد بوود و نظرات بدون نام و نام خانوادگی حذف میشه و نظرات تا آخر هفته که جواب ذکر شود تایید نخواهد شد و همچنین دوستانی که از رشته های دیگه این دانشگاه در مسابقه شرکت میکنن علاوه بر نامشون رشته شون هم ذکر کنن...


ادامه مطلب ...

آدمهای بی ارزش

از کنار بعضی آدمای بی ارزش باید رد شد و گفت " میــگ میـــگ " ;-) 

 

مردسالاری!!!

                                                                                                       

  یک زوج موفق

یک روز از یک زوج موفق سوال کردم: دلیل موفقیت شما در چیست؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید؟

آقاهه پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم و قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم!

گفتم: آفرین! زنده‌باد! تو آبروی همه‌ی مردها را خریده‌ای! من بهت افتخار می‌کنم.

حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اونها حق اظهارنظر داره، چی هست؟

آقاهه گفت: از روز اول قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی نظر بده و تصمیم بگیره، مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و با کی رفت ‌و‌ آمد کنیم و ...

گفتم: پس اون مسائل کلی که تو در موردش نظر می‌دی، چی‌ هست؟

> آقاهه گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و... نظر می‌دهم!! 
                                                                                                                                                            

چرا ملا نصرالدین ازدواج نکرد؟!

                                                                                                                             

  چرا ملا نصرالدین ازدواج نکرد؟!

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم...
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود !!!
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود...
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم ...!
دوستش کنجکاوانه پرسید : دیگه چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم !!!
هیچ کس کامل نیست!      

            سلام...از انجاییکه زیاد انتقاد نمیکنید نشون میده که مطالبم هیچ ایرادی ندارن!!