.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

یک واقعیت آشکار....

سال 1391 تو تاکسی : 


راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟…
مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم!
 راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!…
مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو می‌آم! روزی صدهزارتومن گرون می‌شه! شما دویست تومن گرونش کردین؟!
راننده: خانوم کرایه‌ش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه میلیون. اینجا تعرفه‌ش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم.
یه مسافر دیگه: آقا واسه صدتومن ارزش نداره، فشارتو می‌بری بالا! بده بهش بره. من حساب می‌کنم!
راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات!
مسافر درو محکم می‌بنده، می‌گه: برو گم شو! داهاتی!
راننده یه آهی می‌کشه می‌گه: ببین چجوری جلو این همه مسافر منو سکه‌ی بهار آزادی یه پولم کرد .

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ق.ظ

عده ای مثل قرص جوشانند؛
در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند اما...
کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند.
دکتر علی شریعتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد