گنجشکی به خدا گفت :
لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگی ام سر پناه بی کسی ام بود. طوفان تو آن را از من گرفت!!
کجای دنیای تو را گرفته بودم؟
خدا در جواب گفت:
ماری در راه لانه ات بود و تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند.....
آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.... چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خواستی!!
ممنون از مطالب خوبتون
ولی بایستی بگم که این پستو قبلا خونده بودم ولی بازم ممنون
سلام
خواهش میکنم ..
کجا خونده بودید؟ تو سایت خودمون؟
آره فکر میکنم اصلا خودم گذاشته بودمش ولی اشکالی نداره شاید بعضی ها نخونده باشن.
شرمنده دیگه
معذرت میخوام