.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

دانشگاه از نگاه یک عاشق

شنبه:


همون لحظه که وارد دانشگاه شدم منوجه نگاه سنگینش شدم.
هر جا که می رفتم اونو می دیدم. یکبار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم صداشو نازک کرد و گفت:‍« ببخشید» من که می دونستم
منظورش چی بود. تازه ساعت ?:?? هم که داشتم برد را می خوندم آمد و پشت سرم شروع به خوندن بُرد کرد.
آره دقیقآ می دونم منظورش چیه اون می خواد زن من بشه. بچه ها می گفتن اسمش مریمه. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون، تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم



ADv



این مطلب هم برای پاسخ به کسانی که میگن همه مطالبام علیه خانماس.............!

شنبه:


همون لحظه که وارد دانشگاه شدم منوجه نگاه سنگینش شدم.
هر جا که می رفتم اونو می دیدم. یکبار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم صداشو نازک کرد و گفت:‍« ببخشید» من که می دونستم
منظورش چی بود. تازه ساعت ?:?? هم که داشتم برد را می خوندم آمد و پشت سرم شروع به خوندن بُرد کرد.
آره دقیقآ می دونم منظورش چیه اون می خواد زن من بشه. بچه ها می گفتن اسمش مریمه. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون، تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم


یکشنبه:


امروز ساعت ? به دانشگاه رفتم. موقع رفتن تو سرویس یه خانمی پشت سرم نشسته بود
و با رفیقش می گفتن و می خندیدن. تازه به من گفت:« ببخشید آفا می شه شیشه ی پنجرتونو ببندین.
من که می دونستم منظورش چی بود. اسمش رو می دونستم اسمش نرگسه.» مثه روز معلوم بود که با این خندیدن می خواد دل منو نرم کنه که بگیرمش.
راستیتش منم از اون بدم نمی آد از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون، تصمیم گرفتم با نرگسم ازدواج کنم


دوشنبه:


 امروز به محض اینکه وارد دانشگاه شدم سر کلاس رفتم.
بعد از کلاس، مینا یکی از هم کلاسیهام جزوه ی منو ازم خواست. من که می دونم منظورش چی بود.
حتمآ مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه.
راستیتش منم از مینا بدم نمی آد. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون، تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم


 سه شنبه:


 امروز روز خوبی نبود نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا.
فقط یکی از من پرسید:« آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست؟.» من که می دونم منظورش چیه. ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی رنگ بود احتمالا استقلالیه وقتی جریانو به دوستم گفتم به من گفت:« ای بابا بدبخت منظوری نداشته. »
ولی من می دونم رفیقم به ارتباط بالای من با دخترا حسودیش می شه. حالا به کوری چشم دوستم
هم هر جور که شده با این یکی هم ازدواج می کنم.


چهارشنبه:


 امروز وقتب که داشتم وارد سلف می شدم یه مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه
ما اردو اومدن. یکی از دخترای اردو از من پرسید:« ببخشید آفا! دانشگاه پرستاری کجاست؟»
من که می دونستم منظورش چیه. اما تو کار درستیه خودم موندم که چه طور دختر ساوجی هم منو شناخته
و به من علاقه پیدا کرده. حیف اسمش رو نفهمیدم. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون.
تصمیم گرفتم هر طور شده پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم. طفلکی گناه داره که از عشق من پیر بشه


پنج شنبه:


یکی از دوستای هم دانشگاهیم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد.
من که می دونستم از این نوشابه گرفتن منظورش چیه! می خواد که من بی خیال مینا بشم. راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون عمرآ قبول کنم.


جمعه:


 امروز صبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسیه بزرگ خودمو می دیدم.
عجب شکوه و عظمتی بود داشتم انگشتمو تو کاسه ی عسل فرو می بردم که … مادرم یهو از خواب بیدارم
کرد و بهم گفت که برم چند تا نون بگیرم. وقتی تو صف نونوایی بودم دخترخانمی ازم پرسید:
«ببخشید آقا صف ? تایی ها کدومه؟» من که می دونم منظورش چی بود اما عمرآ باهاش ازدواج کنم.
راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من از دختری که به نونوایی بیاد خیلی خوشم نمی آد.


شنبه:


 امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانه را خوردم و اومدم که راه بیافتم که مادرم گفت:
« نمیخواد دانشگاهبری. امروز جواب نوار مغزت آمادست. برو از بیمارستان بگیر.»… وقتی به آزمایشگاه رسیدم
از خانم مسئول آزمایشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم. به من گفت: «آقا لطفآ چند دقیقه صبر کنید.»
من که می دونستم منظورش چیه …. حتما میذونه میرم دانشگاه واز من خوشش اومده…

نظرات 18 + ارسال نظر
محمد توکلی جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:31 ب.ظ

داستان زندگیت واقعا قشنگ بود حسن جان

آقا من همینطوریم تو حاشیم دیگه خواهشا شماها واسم حاشیه سازی نکنید...............

[ بدون نام ] جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:09 ب.ظ

سلامتی پسری که وقتی تو خیابون نگاهش به یه دختر نا زو خشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرش هم باشی انگشت کوچک عشقم نمیشی..

بزن زنگو.................!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ب.ظ

حسن جون زیاد خودتو به آب و آتیش نزن.هر کاریم که براشون انجام بدی بازم ازت توقع دارن که چرا کم کردی

یعنی چی چرا کم کردم؟؟؟!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ

ادماخودشون باعث ایجاد حاشیه میشن
چون زود میخوان بایه نفرسری صمیمی بشن و به نظرخودشون بچه زرنگ هستن و.... وفکر میکنن ایده ال ترین وبی عیب ترین هستن واز همه سرتر ولی حیف که توی یه دنیای سرابی محصور هستن
درثانی بعضی ها که دهنشون بوی شیر میده بدونن که هوسبازی و چشم چرونی هاشون وگپ و گفت هاشون رو به منزله عشق و دوست داشتن نذارن

بله موافقم........!!!!!!

v.a جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ب.ظ

اره قربونت!!

[ بدون نام ] جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ب.ظ

پس سلامتی همه پسرا کــــــــــــــلاس

[ بدون نام ] جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:40 ب.ظ

جالبیش میدونی چیه؟
اینه که خیلی از بچه ها مثل دوست خوبمون که گفت داستان زندگیتو گفتی میدونن خیلی خوش خیالی و ...
و تقریبا میشناسنت
سعی کن افکار ونگاهتو اصلاح کنی و سر به زیرتر تو کارات باشی و با شعار, با فرهنگ و باجنبه بودن و عصر تکنولوژی و ارتباط با جنس مخالف عادیه!!سعی نکنی خودتو تبرعه کنی و زیر کارات بزنی!
راست گفتن خودتو هم به اب و اتیش نزن
سعی کنفقط درستو بخونی مثل وقتی مدرسه بودی

بله خدارو شکر بچه ها خوب میدونن کی چه کارس ؟؟؟!!!! و الحمدالله من از این امر واهمه و ترسی ندارم............
آقای یا خانم با فرهنگ من نگفتم ارتباط با جنس مخالف عادی نیس به شرطی که از درس و کلاس بالاتر نره نه اینکه مثل بعضی ها .............
کسیم خودشو به آب و آتشی نزده و نخواهد زد خیالت راحت.......!!!!!
باشه چشم آدم خوبه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این نظرو تایید کردم تا بعدها نگی بی جنبه بود و ترس داشت و ..... تایید نکرد ( خدا جای حق نشسته و الحمدالله بچه ها خودشو میدونن کی چه کارس و قضاوت با خودشون.........)
نمیدونم قصدد از این حرفا چی بود ولی مطمئن باش با این کارا به مقصودت نمی رسی آدم به قول معروف زرنگ!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ب.ظ

میخوام بگم که پرتوقعن.نیدونم چرا

اکی . ولی چی بگم والا؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!۱

ادیب شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ

حسن جان مطلب جالبی بود
هر کی نشناسه بچه های کلاس خوب میشناسنت.
دوووست عزیز کسی میتونه دیگرانو نصیحت کنه که خودش از لحاظ شخصیتی مشکلی نداشته باشه.شما اگه به قول خودتون بافرهنگ بودین و با عصرتکنولوژی پیش میرفتین نظرتونا با اسم میذاشتین نه درصددخراب کردن ی فرد بربیاید.
شما هم سعی کن بری به درس ومشقت برسی مثله دوران مدرسه!!!!

در ضمن سراب میتونه امیدی باشه به قدم برداشتن تا مقصد نهایی...
یا علی

یه خواهش از هم کلاسی ها شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ

من نمیدونم نظرات بالایی رو کی داده ولی از کسایی که

میخوان نظر بدن خواهش میکنم با اسم بذارن و طوری

نظر نذارن که از جانب شخص دیگه ای برداشت بشه...

خواهشا..............

ممنون از مطلب قشنگتون.

[ بدون نام ] شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:45 ب.ظ

قصه عشقت را ... به بیگانگان نگو !!! چرا که این کلاغهای غریب بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه می سازند...

محمد توکلی شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:57 ب.ظ

به نظرم بعضی از دوستان کم لطفن و سعی میکنن با نظراشون دیگرانو تخریب کنن و اینکه با تمام احترام نسبت به اون عزیزی که نظر داده باید بگم الان ما تو مدرسه نیستیم که مثل دورانه مدرسه رفتار کنیم و شاید همین مسئله باعث شده جو کلاسمون همیشه یکم خشک باشه چون بعضیامون هنوز تو دوران مدرسه موندیم مطمئنا دانشگاه یه فضای متفاوت داره و طرز فکر متفاوتم میخواد به نظرم خیلی زشته اگه نتونیم با آرامش کنار هم درس بخونیم ما همه قراره 4 سال باهم باشیم پس باید باهم کنار بیایم حالا چه با جنس موافق چه با جنس مخالف حالا اگر کسی اجتماعی تر برخورد میکنه دلیل بر این نمیشه که افکار و رفتار ناپاکی داره و آخرم اینکه چون مطلب طنز بود نظر طنز گذاشتم خواهشن از نظرات من برداشت بد و سوءاستفاده نشه چون تا الان رفتار بدی از محمدزاده ندیدم و مطمئنا بچه های کلاس اینقدر از لحاظ فکری بالا هستن که بدون رفتار هر کس چه معنی میده پس بهتره به شعور هم احترام بذاریم تا اینکه همو نصیحت کنیم
مرسی

همکلاسی ها: شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:30 ب.ظ

اقا اینجا چه خبره؟؟؟؟؟یکی به منم بگه.چرا همه به هم متلک میگن؟چرا الکی باید ذهنامونو مشغول کنیم؟
همه همکلاسی هستیم و باید ارتباط درسی باشه.پس نباید به بد برداشت کرد.چرا بعضیا همش میخوان اوضاع کلاسو بدتر کنن؟؟؟تازه خوب شده بود.خواهشا کسی چه از خانما و چه از اقایون جنبه محیط دانشگاهو نداره جنبه باهم درس خوندن و رفع اشکال کردنو نداره تشریف نیاره.چیزی که پره مدرک.

آقا بدو از قافله جا نمونی.
داریم سکانس جدید موش وگربه را توکلاس اجرا میکنیم.
همکلاسیاآماده باشین.
دوربین_ صدا _حرکت...!!!!

s.jafari شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:04 ب.ظ

جالب بود ممنون
اما خیلی خوب بود که آخر کار به این پسر یه سر و سامونی می دادین آخه شاید بیماری مغزیش اجازه زنده موندن بهش نمی داد.

ابوالفضل پردل یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ق.ظ

چه حقیرند مردمانی که نه جرات دوست داشتن دارند، نه اراده دوست نداشتن...
نه لیاقت دوست داشته شدن، نه متانت دوست داشته نشدن...
با این حال مدام شعر عاشقانه می خوانند...


"دکتر شریعتی"
و در ضمن مدام درمورد عشق دیگران نظر میدهند.

هنگامه دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:09 ق.ظ

مسافر گفت زندگی نمونه قشنگی است
جاده گفت من مسافرین زیادیی را دیدم
که از کنار سرزمین وجودم گذشتند
اما می دانی مسافر چیزی که همیشه زیبا مانده بود چه بود !
مسافر به آسمان نگاه کرد
جاده گفت آفرین
آن دوستی ها بود که همیشه ماندگار می ماند!
لحظه ها همیشه به دوستی ها حسادت می کنند
لحظه ها جو را عوض می کنند
اما دوستان خوب در پایان هر بحث حتی اگر همانند طوفان در شب بودن
باز هم با هم دوست بودن
این دوستی ها است که همیشه می ماند
می دانم مسافر عزیز درک اش در زمین گاهی سخت است
ادم ها ربات نیستند ادم هستند
گاهی حس های وجودشان ناراحت می شود
از لحظه ها و بحث ها و حتی گفتگو هااا
اما اگر در خلوت خود روند
دقیق شوند
متوجه خواهند شد دوستان واقعی هیچ گاه هیچ گاه در نهان خویش دشمن هم نمی شوند
دلگیر می شوند
اما در لحظه ایی بعد بعد از کمی آرامش بر می گردند

یادت باشد دوستان واقعی بعد از لحظه ایی آرامش بر می گردند...
ما هر چه گفتگو کنیم در عمل است که باید ببینم در جامعه وجودمان چه می کنیم
هیچ جنسی ...
هیچ گروهی..
هیچ ادمی بد نیست

این ما هستیم که گاهی به بدی ها اجازه ورود می دهیم !!
سخت است در این جهان زندگی کردن
اما مسافر عزیز من جاده هستم
جاده ایی که مسافرین زیادیی را به مقصد رساند
اما همیشه در بدترین حالت ناراحتی به این اندیشیدم که ارزش دوستی خیلی بالاتر است
حتی اگر از درون خرد شدم دیدم تجربه کردم !!
اما اجازه ندادم دوستی هایم نابود شود
حتی اگر دوستانم هیچ وقت متوجه نشدن
اما همین که درونم می داند کافی است !!
پس مسافر عزیز ارزش دوستانت را با شوخی با بحثی زیر سئوال نبر .. اگر بحثی شد ..... به این بیندیش دربازی کودکانه مان

لحظه ایی دعوا بود ساعت ها لبخند ...!!

خانم شریفی دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:26 ب.ظ

سلام هنگامه جان
مطلبت بی نظیر و بسیار قشنگ بود.
خیییییییلی ممنون

انسان پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:59 ب.ظ http://dinvatafakor.blogfa.com/

سلام
من یک ناشناسم همکلاسیتان نیستم خواستم از اول بگم که خدای نخواسته باعث چیزی نشم بگذریم
خیلی جالب بود هر چند من این مطلب را قبلا خونده بودم ولی باز هم خواندم وخوشم امد بیشتر پسرها واقعا دوچار توهم هستند خدا نکنه یک دختر خانم بهشون یک سلام ویک لطفی بکنه فوا خیال میکنن میخاهی باهشون ازدواج کنی این بیماری مخصوصا خود پسرها نیست مادرانشان هم همین بیماری را دارند یک نفر دختر داشته باشد اگه خدای نواسته به یک پسر دار یک محبتی بکنه یارو یابو ورش میداره که میخواد دخترش را برای پسرم بگیرم ممکن است کسی دختر داشته باشه چنین کاری هم بکنه ولی ممکنه یک نفر هم که پسر داره هم نسبت به یک دختر دار همین کار را بکنه ولی کلی نیست این بیشتر توهم است وباعث میشود انهایی که دختر دارند حتی پسر داره خواهرشون هم باشه تا ازدواج دختر وپسر به صاحب پسر کم محلی بکنند که او خیال باطل نکنه اون وقت از اون ور بوم میفتند که توهم میزنند که چون نرفتم دخترشو برای پسرم بگیرم ناراحته مثل گربه میمانند هرجور بالا بیندازی اخر چهار دست وپا پایین میان

سلام...
نه این پست برای خیلی وقت پیشه و الانم خدارو شکر جو کلاسمون خیلی صمیمی هستش....
گفتم فقط اینو برای محض اطلاع عرض نمایم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد