گفتمش دل میخری ؟
پرسید چند؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده ای کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز امدم او رفته بود
دل زدستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود
تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بال توام . . .
درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده ، رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم؟ مستم؟ چه هستم؟
همی دانم دلی پر درد دارم
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد ودادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
دلم بشکنه حرفی نیست اگه تو، یارو همراشی
تازگیا مطلب عاشقانه میذاری نظر عاشقانه میدی سوالای عاشقانه میپرسی خبریــــه؟؟؟؟
ولی میشد، بمونی و کمی هم عاشقم باشی
نمیدونم، کجا بود که دلت رو ،دادی دسته اون
خودت ،خورشید شدی بی من منم دلتنگیه بارون
همه فکرش شده چشمات گاهی، دستاتو میگیره
یه وقت تنهاش نذاری که مثله من، میشه میمیره!
دلم بشکنه حرفی نیست فقط کاش ، لایقت باشه
میرم از قلب تو بیرون که عشقش ، تو دلت جا شه
ببینمت حسن!!!
نه داداش من عرضه ی این کارارو ندارم خیـــــــــالت راحت......
سرما، اگر غلاف کند تازیانه را
غرق شکوفه می کنی ای عشق! خانه را
هر میوه باغ و باغ بهاری شود اگر
تایید تو به بار رساند جوانه را
کوچکترین نسیمت اگر یاریم کند
طی می کنم خزان بزرگ زمانه را ...