در روزی از روزهای خرداد ، ساقه ای علف، به سایه درختی بلند و کهن سال گفت:
«تو دائماً به چپ و راست تکان می خوری و آرامش مرا به هم می زنی . کمی آرام بگیر! »
سایه در جواب گفت:
«من نیستم که تکان می خورم!به آسمان نگاه کن ، به آن بالا،آنجا بین زمین و آسمان درختی است که در
باد به شرق و غرب تکان می خورد. »
پس ساقه علف به بالا نگاه کرد و برای اولین بار درخت بلند و کهن سال را دید و با خودش گفت:
«عجب! آنجا علفی هست که خیلی از من بزرگتر است!!! »
و در سکوت فرو رفت . . .
merc
matlabe ghashangi bod
خواهش میکنم...
مر30.............زیبـــــــــا بود