چه لحظه هایی که در زندگی تو را گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی
چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی
چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی
چه
روزهایی که سرم تو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی
کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح
من است
خدایا
وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی
وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت و دنیا غم هاش رو بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی
خدایا
تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ، به گریه هام دلیل دادی ، به زندگیم ، به نفس کشیدنم رنگ دادی
وقتی قلبم تپید تو همه عظمت و بزرگیت رو تو قلب کوچک و خسته ام جا دادی
وقتی
دوستام درددلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو به درگاهت براشون دعا کردم
فهمیدم که غم و غصه های دیگرون بارش سنگین تر از از غصه های خودمه اون وقت
تو وجودم شیرینیه به یاد دیگران بودن رو چشیدم
وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی فهمیدم این معادله زندگیه نه غصه خوردن واسه نداشته هاش نه شاد بودن واسه داشته ها
و
وقتی به ازای نداشته ها بهم چیز های دیگه ای دادی اونوقت به بزرگی و
مهربونیت بیشتر پی بردم و فهمیدم بیشتر از اون چه که هستی باید مهربون باشی
خدا جونم خیلی دوست دارم خیلی زیاد و به خاطر همه چیز ممنون
خدایا به خاطر سه چیز سپاسگذارم
دادن هایت ندادن هایت گرفتن هایت
دادن هایت را نعمت ، ندادن هایت را رحمت ، گرفتن هایت را حکمت.
خدایا !
سرنوشت مرا خیر بنویس
تقدیری مبارک
تا هر چه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم
و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم .
التماس دعا
فته بودم سر حوض
تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود
ماهیان می گفتند : تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن وبگو ماهی ها حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم.
کسی می گوید: سر خود بالا کن، به بلندا بنگر. به بلندای عظیم،
به افق های پر از نور امید و خودت خواهی دید و خودت خواهی یافت خانه ی دوست کجاست...
خانه دوست در آن عرش خداست خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست
و فقط دوست، خداست.
سلام
وقت ندارم فقط اومدم بگم که اومدم.......
راستی آخرشو اشتب نوشتی........
دادن هایت را نعمت..... نداده هایت حکمت و گرفته هات امتحان........
خداحافظ.....
باشه داداشی
از خدا پرسید:اگر در سرنوشت ما همه چیز را نوشته ای،آرزو کردن چه سود دارد؟
خداوندمتعال گفت:شاید در سرنوشتت نوشته باشم" هر چی آرزو کند.