نـــسیم دانه را از دوش مورچــ ـه انداخت.مورچه دانهــ را دوبــ ـاره بر دوشش گذاشتــــ و به خــدا گفت: «گاهــ ـی یادم میــ ــرود که هستی، کاش بیشتر نسیــ ـم می وزید...»
داداشی ممنون بابت پستت زیبات....چه عجب یه پستی گذاشتی بعداز سالها....
س.مرسی داداشیبه اینترنت دسترسی نداشتم
آسمان سجده کرد خداوند ستاره هارا به او بخشید پس سجده ای بایدتا دلمان لایق ستاره باران شود..مطلب قشنگی بود.
ممنون بابت نظرتون
داداشی ممنون بابت پستت زیبات....
چه عجب یه پستی گذاشتی بعداز سالها....
س.مرسی داداشی
به اینترنت دسترسی نداشتم
آسمان سجده کرد خداوند ستاره ها
را به او بخشید پس سجده ای باید
تا دلمان لایق ستاره باران شود..
مطلب قشنگی بود.
ممنون بابت نظرتون