مردم شهر سیاه,
خنده هاشان همه از روی ریاست...
دلشان سنگ سیاست...
ما در این شهر دویدیم و دویدیم...
چه سود؟!
هر کجا پرسه زدیم خبر از مردی نبود
و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد...
نکند از هوس دانه گندم به زمین بنشینی...!!!
ماهایی که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشیم نه کسی از کنارمون بره حوصله داریم نازشو بخریم که برگرده ماها آدمای بی احساسی نیستیم ماها بی معرفتو نامرد نیستیم یه زمانی یه کسایی وارد زندگیمون شدن که یه سری بــــاورامونو از بین بـــردن فقط باید یکی باشه بفهمه مارو، یکی باشه از ماها ، از جنس ما...
ما رو برای هم نمیخواست .. .
فقط میخواست همو فهمیده باشیم خدا
بدونیم نیمهی ما مال ما نیست .. .
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ .. .
خدا از حسرت ما با خبر بود ُخودش ما رو برای هم نمیخواست ..
خودت دیدی دعامون بیاثر بود
چه سخته مال هم باشیم و بیهم .. .
میبینم میری و میبینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من .. .
نه میشه زنده باشم نه بمیرم
نمیگم دلخور از تقدیرم
اما .. .
تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید میرسیدیم
داره رو دست ما میمیره این عشق
نویسنده : مریم خانم
مرسی عزیزم خیلی زیبا بود