در میان گریه هایم
همچو یک شمع مذابم
در میان آرزوها
چون کویری در سرابم
چشمه ایی خشکیده از امواج آبم
من سرودی در گلو بگرفته از غم
من چو فانوسی به طاق بیکسی ماوا گرفتم
شمع بی نورم که در فانوس جانم جا گرفتم
قوی تنهایم که در تنهایی خود
رفته ام از یاد یاران دیر سالیست
مرغ غم در جان من خوش کرده منزل
وای بر من
وای بر دل
عجب تیپی........دمش گرم
اگر خداوند آرزویی در دلت نهاد ، بدان توانایی رسیدن به آن را در تو دیده است.
بله همینطور هستش
ممنون بابت نظر زیباتون....