.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

این تصویر زیباترین و دردناکترین عکس تاریخ شد

آپارتمانی که در آتش و دود گرفتار شده ، و مادری که برای حفظ جان دختر بچه اش او را از پنجره بیرون نگه داشته تا با دود ناشی از آتش خفه نشود.

متاسفانه مادر این کودک بعد از مدتی بعلت خفگی از دود آتش جان سپرد اما نکتهء شگفت انگیز اینجاست که مادر بعد از مرگش بچه رو رها نکرده و ماموران آتش نشانی تونستن بچه رو صحیح و سالم با آن ارتفاع به زمین بیاورند...


ثروتمند بی پول!

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند.

پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم. مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.

گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.» آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین؟ »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه نه!» دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.»

آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.

فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.

صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

دلم می خواهد برای فردایی بهتر تلاش کنم.

مرد میلیادری که فقط هوا می‌فروشد! + عکس

 مرد میلیادری که فقط هوا می‌فروشد! + عکس
در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

جالب‌ترین راه بازیافت کتاب +عکس

"جودی هاروی" هنرمندی است که راه جالبی را برای بازیافت کتاب هایش پیدا کرده است، این راه باعث می شود تا به راحتی کتاب ها را به مجسمه های برای تزئین اتاقش تبدیل کند.

این هنرمند انگلیسی  کتاب های قدیمی و بدون استفاده ای که شاید ده ها سال در کتابخانه ها دست نخورده باقی مانده اند را با به مجسمه های سه بعدی زیبا و خاصی تبدیل می کند که در نوع خود منحصر به فرد هستند.

او می گوید این کار بهترین سرگرمی است و البته سختی های خاص خودش را دارد. برای درست کردن هر کدام از این مجسمه ها باید ابتدا آن ها را کاملا طراحی و سپس اجرا کند که زمان زیادی می برد.

ادامه مطلب ...

دهه فاطمیه بر عاشقان اهل بیت تسلیت باد





ببار ای بارون ببار با دلوم گریه کن خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چون مجنون ببار ای بارون
گریه کن مادرت میخواد بگرده دور سرت
بره قربون چشم ترت
تسلیت بگه محضرت آقا جان
عزادار مادری
امشب تو خونه حیدری
امشب مشیع کوثری
تابوتش را کجا میبری ای آقا
یا صاحب الزمان ادرکنی

خوبی ها و بدی ها ! (داستان کوتاه)

 خوبی ها و بدی ها !, داستان کوتاه

دو دوست برای تفریح به ییلاق های خارج از شهر رفتند. در بین راه بر سر زمان استراحت اختلاف نظر پیدا کردند و یکی از آن ها در اثر عصبانیت بر روی دیگری سیلی محکمی زد.

آن یکی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد، اما بدون آن که چیزی بگوید روی شن های کنار رودخانه نوشت: «امروز بهترین دوستم به من سیلی زد.»

سپس راه خود را ادامه دادند و به قسمت عمیق رودخانه رسیدند. آن دوستی که سیلی خورده بود پایش لغزید و نزدیک بود با جریان آب به سمت پرتگاهی خطرناک برود که دوستش او را نجات داد.

وقتی نفسش بالا آمد سنگ تیزی برداشت و به زحمت روی صخره ای نوشت: «امروز بهترین دوستم،جانم را نجات داد.»

دوستش با تعجب پرسید: «چرا آن دفعه روی شن ها نوشتی و این بار روی صخره؟» دیگری لبخند زد و گفت: «وقتی بدی می بینیم باید روی شن ها بنویسیم تا به راحتی با جریان آب شسته شود و وقتی محبتی در حق ما می شود باید روی سنگ سختی حک کنیم تا برای همیشه بماند.»

چگونه به هدف بزنیم؟

کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد. جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد.

می گوید: آسمان را می بینم. ابرها را. درختان را. شاخه های درختان و هدف را. کمانگیر پیر می گوید: کمانت را بگذار زمین تو آماده نیستی.

جنگجوی دومی پا پیش می گذارد .کمانگیر پیر می گوید: آنچه را می بینی شرح بده.

جنگجو می گوید: فقط هدف را می بینم.

پیرمرد فرمان می دهد: پس تیرت را بینداز. تیر بر نشان می نشیند.

پیرمرد می گوید: عالی بود. موقعی که تنها هدف را می بینید نشانه رویتان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز در خواهد آمد.

بر اهداف خود متمرکز شوید.
تمرکز افکار بر روی هدف به سادگی حاصل نمی شود. اما مهارتی است که کسب آن امکانپذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.

یوسفِ زهرا . . .

روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است؛

گر کند یوسفِ زهرا نظری نوروز است؛

ای خدا کاش شود سال نوام عیدِ فرج؛

که نگاهم نگران، منتظر آن روز است...

شروع کار وب انجمن...

بسمه تعالی...


روابط عمومی انجمن علمی مهندسی برق دانشگاه علامه فیض کاشانی در راستای بالا بردن توان علمی عملیاتی دانشجویان و تبادل نظر بیشتر با دانشجویان این وب رو ایجاد کرده است...

لطفا برای هرچه بهتر شدن مطالب این وب سایت ، ما را از نظرات و پیشنهادات خود آگاه سازید و به ما در بهتر شدن کیفیت مطالب یاری کنید.

خواهشمندیم اگه مطالبی در راستای موضوعی این وب در اختیار دارید برای قرار دادن در وب به میل زیر ارسال نمائید...


Address : eessfeiz.blogsky.com


E Mail :eessfeiz@yahoo.com

اگه گفتین اینجا کجاست ؟!

اینجا همه باکلاسن
هرکس ۳ تا زبون مختلف بلده


خونه همه تو جردن و شهرک غرب و اون بالاهاست
حتی بالاتر از میدون راه آهن ته ته ۲۰ متری


اینجا اگه عکسی بزارن که عابر پیاده داره از چراغ قرمز رد میشه
همه dislike میزنن و قانون مدار میشن
ولی شاید اون عکسه مال خودشون باشه


اینجا سرزمین پـَـَـ نــه پـَـَــــ……… هاست


اینجا همه فلسفه بلدن و اکثر آقایون فمنیست میشن
ولی ساعت ۱۰ شب مامانه بگه برو از سوپر مارکت رب گوجه فرنگی بگیر میگه خودت برو


اینجا دختر خوشگلای فوتوشاپی ۱۰۰۰ تا پدر ، مادر، خواهر ، برادر و … داره
ولی اون ساده ها ۳ تا اد لیست دارن که یکیش خواهرشه ۲تای دیگه هم کلاسیش


اینجا پسرا اکثرا بدن سازن یا خواننده……دخترا هم که همه مانکن یا مُدل هستن
همه پول دار با وضعیت های مالی آن چنانی هستند


همه هم همدیگرو دوست دارن و تا میبینن یکی ناراحته یه عالمه واسش دل میسورونن
.

.
.
اینجا facebook است همین!!!