سلام به همه ی همکلاسی ها
امیدوارم وقتی این مطلب رو میخونین کمی در موردش فکر کنین.
میگم الان که دیگه آخر ترم رسیده بهتر دیگه از این کل کل ها و کلا تمایز گذاشتن بین دختر و پسرا دست بکشیم.
که مطمئنا اولین گام در این راه فراموش کردن گذشته و گذشت طرفینه.
هر کی از این به بعد رفتاری داشته باشه که جو کلاس رو به هم بریزه به تبع شخصیت بدی از خودش به جا میذاره.
ما باید هفت ترم دیگه در کنار هم باشیم.
همدیگر رو تحمل نکنیم بلکه از باهم بودن لذت ببریم.
وقتی ما با هم باشیم دیگه هراس از هیچ شخصی نیست.
راستی اگه براتون مشکلی نیست در نظر ها اسمتون رو هم بنویسید.
در ضمن از این به بعد طبق نظر بچه های وب هیچگونه نظری که شامل کل کل باشه تایید نمیشود.
شرمنده حرفای گنده ای زدم.
درکل از طرف بچه های وب
بازم شرمنده
یا علی.
بخدا نمی دانم چرا کسی تنهایی را نمی فهمد.
آخر مگر چقدر سخت است درک این جمله که دیگر خسته ام.
خسته.
آه از زمانی که قاب دلت فرو ریخته،می خواهی زار بزنی اما نگاه سرد دیگران ظاهر پریشنانت را منجمد میکند.
آه از زمانی که تنها آرامش و سنگ صبورت بشود اشک های گرمت،اما نتوانی گریه کنی.
آه از زمانی که میخواهی دل بکنی از همه چیز؛بیزار شوی از این دنیای پست؛اما به زنجیر کشیده بغض دست و پایت.
آه از زمانی که مهم نیست بشود اولین و آخرین حرفت؛و همه باور کنن.
آه از زمانی که این کابوس ها به حقیقت بپیوندند.
مثل الان.
سلام
با نظر بچه های وبلاگ قرا شد که به همه ی بچه های کلاس پیشنهاد نویسندگی در وبلاگ را بدیم.
حتی از بچه هایی که میتونن باهامون در طراحی قالب همکاری کنن نیز همینطور.
فقط کافیه برای عضویت در وبلاگ خودتون user و passخودتونو با یک نظر ارسال کنید.
و در اولین فرصت آن را به دلخواه خودتان تغییر دهید.
در ضمن برای خانومای کلاس که از نویسندگی در وبلاگ به دلایلی واهمه دارن باید بگم که میتونن با نام مستعار عضویتشون رو اعلام کنن.
در اینصصورت هیچکس حتی بچه های وبلاگ از هویت ایشان مطلع نمیشن.
باید بگم که برای مطالبشون هم میتونن رمز بذارن تا کسی نظرات مربوط به اونارو نخونه.
با تشکر
امروز تولد داداشمونه
پس از طرف تموم بچه های وبلاگ
میگیم تولدت مبارک محمد جواد
از ته دل
چندین سال پیش…
امروز بود که پا به این دنیا گذاشتی
انگار همین دیروز بود که پاییز را پشت سر گذاشتی
خدا یکی از فرشته های زیبا و مهربانش را به این دنیا هدیه داد
تویی آن هدیه ی زیبا از طرف خدا برای این دنیا
بهار تو را دید و تو شدی آغاز زیباییها
بهار تو را دید و تو شدی آغاز شکفتن گلها
از همان روز خدا تو را به من داد ، عشق تو را در قلبم مثل رازی پنهان قرار داد
سالهایی نیز که تو نبودی اما عشق تو بود قلبم پر از آرامش و عشق و محبت بود
میدانستم یکی مثل تو به این دنیا آمده و در راه است ، و این دل من است که خودش میداند و چشم انتظار است
لحظه ی به دنیا آمدن تو ، لحظه شکفتن غنچه ای است در میان گلبرگهای سرخ قلبم که گلستان میکند باغ وجودم را
در لحظه آمدنت دنیا به سوی تو مینگرد تا لحظه شکفتن زیباترین گل را ببیند و آمد روزی که که یک قلب عاشق مثل قلب من این گل زیبا را از شاخه اش بچیند و در گلدان وجودش بگذارد!
خدایا هر چه آفریدی برایم یک طرف ، این فرشته ی زیبا را که به من هدیه دادی یک سوی دیگر
آرزوی من همیشه همین سو بوده ، این فرشته ی زیبا از آغاز تولدش در قلب من بوده
که اینگونه قلب من در روز میلادش پرتپش و شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و آواز است
که میزند با هر تپش فریاد عشق، عزیزم تولدت مبارک ،هدیه من به تو یک دنیا عشق!
حس میکنم در یک اتاق خالی هستم
ایستاده و متعجب
نه ! آنجا دیگر هیچ صدای خنده ای نیست
و من تنها هستم ، همه اینها واقعی هستند!
در این دنیای سـرد ، این دنیای من نیست...بیزارم ار این دنیا
شایـد مال او باشد!
نمیتوانم بمانم
رو به روی آئینه میایستم...لکه های خون سـرد
^بازتاب خاطرات^
در تاریکی شب
ماه با چهره معصومانه ، یک رمـان تاریـک
به استقبالش میروم...چقدر زیباست !
گذشتن از دروازه آسمـان و فرار به ستارگان
سفـری ابـدی و رسیـدن به تمامی حقیقت ها!