سال 1391 تو تاکسی :
راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟…
مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم!
راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!…
مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو میآم! روزی صدهزارتومن گرون میشه! شما دویست تومن گرونش کردین؟!
راننده: خانوم کرایهش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه میلیون. اینجا تعرفهش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم.
یه مسافر دیگه: آقا واسه صدتومن ارزش نداره، فشارتو میبری بالا! بده بهش بره. من حساب میکنم!
راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات!
مسافر درو محکم میبنده، میگه: برو گم شو! داهاتی!
راننده یه آهی میکشه میگه: ببین چجوری جلو این همه مسافر منو سکهی بهار آزادی یه پولم کرد .
شیخ و مریدان در بیابان ،عربی را سوار بر شتر بدیدند ، شیخ جهت اسکل نمودن وی از او پرسید: آیا این شتر است؟
مرد عرب کمی سرخ و کبود شد و در جا در گذشت!
جمله همه مریدان واله و حیران گشتندی و از شیخ علت را جویا شدندی.
شیخ فرمود: همانا جهت تلفظ
" پ نه پ"
بر خود فشار آورد و هلاک شد.
تحقیقات دانشمندان نشان داده:
جمله " تا 5 دقیقه دیگه آماده ام" از زبان خانم ها و
جمله " تا 5 دقیقه دیگه خونه ام" از زبان آقایون
یه معنا رو میده...
من ندیدم دو صنوبر را باهم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد نارون شاخه خود را به کلاغ
هرکجا برگی هست.. شور من میشکفد..
روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند،
هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکنند، و آنها را داخل جعبه میگذارند. مرد از فرشتهای پرسید،
شما چکار میکنید؟!
فرشته در حالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت: این جا بخش دریافت است
وما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم.
مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند
و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.
مرد پرسید: شماها چکار میکنید؟! یکی از فرشتگان با عجله گفت:
این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان میفرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشتهای بیکار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید:
شما چرا بیکارید؟!
فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده ، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار
کمی جواب میدهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟!
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند *خدایا شکرت*
*... روز مهندس مبارک...*
سلام بر همه مهندس های عزیز...
این روز قشنگ رو به خودم و همکلاسی هام که اولین سال مهندسیمون هست
وتازه اول راهیم تبریک میگم.
به امید پیشرفت روز افزون کشور عزیزمون ایران
تا مهندس نباشی و لذت الکترومغناطیس٬ کنترل مدرن -صنعتی- پیشرفته و... از همه مهم تر ریاضی۱ پاس کردن را نچشیده باشی!٬ هیجان و احساس غرور زائدالوصف ناشی از خواندن این پست را در نمی یابی!
روزپنجم اسفند در تقویمها روز بزرگداشت دانشمند بزرگ ایرانی "خواجه نصرالدین طوسی " و "روز مهندسی" اعلام شده است.
شاید علاقمند باشید که بدانید، چرا غازها به این شکل پرواز میکنند....
پرواز به شکل V .....
سال آینده به هنگام کوچ غازها به مناطق گرمسیر، برای گذراندن فصل سرد، به نحوه حرکت آنها که بصورت عدد هفت فارسی یا V انگلیسی است دقت کنید. پرواز بصورت گروهی، بهره وری و سرعت پرواز را تا حد 71% بالا میبرد. در مقایسه با غازی که بصورت تک میپرد.
اگر زن یا مرد اخلاق داشته باشند پس مساوی هستند با عدد یک
اگر دارای زیبایی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم
اگر پول هم داشته باشند پس دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم
اگر دارای اصل ونصب هم باشند پس 3تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم
ولی اگر زمانی عدد یک یعنی اخلاق رفت چیزی به جز صفر باقی نمیماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست
پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد
وسیع باش ، و تنها ، و سربه زیر ، و سخت....
نمیدانم امروز که به زندگیام نگاه میکنم،
• من کودکیام که بزرگ شدهام یا بزرگی که کودک بودهام؟
• کدام اصالت دارد؟؟
• فقط میدانم در این گذر نه من ثابت بودم و نه دنیای من، ولی وقتی به زندگی بقیه نگاه میکنم متوجه میشوم شکل تحول جهان ثابت است و تقدیر حجم عظیمی از سفر انسان را برعهده دارد، فقط میماند نگاه من که از پنجره اتوبوس زندگی به کدام صحنه بیشتر خیره شود؟ امیدوارم بتوانم بیشتر به معنا نگاشت زندگیام بپردازم.
• فقط تا امروز همین را میدانم که ای کاش کسی در دوران کودکی جدی بودن آن را به شوخی هم که شده به ما یادآور میشد و ما آن روز رویاهای خود را مینوشتیم و بزرگی هم از بزرگترهای زندگی مقدس بودنمان را به ما گوشزد میکرد.
• گاهی وقتی کودک بودم، فکر میکردم پیران زندگیام (سالخوردگان) اگر به کودکی خود بنگرند، چقدر زمان طولانی را باید در ذهن حاضر کنند، پس حافظه آنها از انجام این کار قاصر است و اینکه آن زمان را به یاد نمیآورند از کثرت صحنههای زندگی است، ولی امروز که در اوایل جوانی هستم متوجه شدم که بین کودکی و پیری آنقدر فاصله نزدیک است و صحنهها فشرده، که تفکیک آنها صرفا سختی کار است.
جوانی کجایی که یادت بخیر.....
جمله تکراری که همیشه تکرارش تازگی دارد
به نظر شما چطور میشه از دوران جوانی بهترین استفاده رو کرد؟؟؟
زندگی جیره مختصری است
مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثل یک حبه قند
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
مدتی پیش، در المپیک سیاتل،
9 ورزشکار دو و میدانی که هرکدام گرفتار نوعی عقب ماندگی جسمی یا روحی بودند،
بر روی خط شروع مسابقه دو 100 متر ایستادند، مسابقه با صدای شلیک تفنگ، شروع شد.
هیچکس ، آنچنان دونده نبود، اما هر نفر میخواست که در مسابقه شرکت کند و برنده شود.
آنها در ردیفهای سه تایی شروع به دویدن کردند،پسری پایش لغزید ، چند معلق زد و به زمین افتاد، و شروع به گریه کرد.
هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند.حرکت خود را کند کرده و از پشت سر به او نگاه کردند...
ایستادند و به عقب برگشتند... همگی...
دختری که دچار سندرم دان (ناتوانی ذهنی) بود کنارش نشست، او را بغل کرد و پرسید "بهتر شدی؟"
پس از آن هر 9 نفر دوشادوش یکدیگر تا خط پایان گام برداشتند.
تمام جمعیت روی پا ایستاده و کف زدند. این تشویقها مدت زیادی طول کشید.
شاهدان این ماجرا، هنوز هم در باره این موضوع صحبت میکنند. چرا؟
زیرا از اعماق درونمان میدانیم که در زندگی چیزی مهمتر از برنده شدن خودمان وجود دارد.
مهمترین چیز در زندگی، کمک به سایرین برای برنده شدن است.
حتی اگر به قیمت آهسته تر رفتن و تغییر در نتیجه مسابقه ای باشد که ما در آن
شرکت داریم.
ازگابریل گارسیا مارکز میپرسند:
اگر بخواهی یک کتاب صد صفحهای در مورد امید بنویسی، چی مینویسی؟
میگوید ٩٩ صفحه را خالی میگذارم.
صفحهی آخر، سطر آخر مینویسم: امید آخرین چیزی است که میمیرد.
امروز، از زندگی خود لذت ببر؛
چرا که دیروز رفته است،
و فردا شاید هرگز نیاید... ( اما م علی (ع( (
به نام انکه جان را فکرت آموخت...
1- وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره؟؟
خیلی ساده ...
یعنی این که تو دو قدم از اون ها جلوتری
پس در زندگی راهت رو ادامه بده .
پشت کدامین مغازه آرزوهایت را می جویی؟
یادت باشد به خانه که میروی از دوچرخه و کفش و پیراهن هایی که دیدی چیزی نگویی...!
پدرت امشب میخواهد دفتر تمام شده ی مشقت را پاک کند تا تکالیف فردایت ننوشته نماند.