.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

زندگی را نخواهیم فهمید . . .

زندگی را نخواهیم فهمید اگر

از همه گل‌های سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گل‌سرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است.

دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان اجابت نشدند.

عزیزی را برای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.

دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم فقط چون در یک آزمون نمره خوبی به دست نیاوردیم و نتوانستیم یک سال قبول شویم.

دست از تلاش و کوشش برداریم فقط به این دلیل که یک بار در زندگی سماجت و پیگیری ما بی‌نتیجه ماند.

همه دست‌هایی را که برای دوستی به سمت ما دراز می‌شوند، پس بزنیم فقط به این دلیل که یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوء استفاده کرد.

همه شانس‌ها و فرصت‌های طلایی همین الان را نادیده بگیریم فقط به این خاطر که در یک یا چند تا از فرصت‌ها موفق نبوده‌ایم.

و زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر

فقط چون یکبار در عشق شکست خوردیم دیگر جرات عاشق شدن را از دست بدهیم و از دل‌ بستن بهراسیم.

فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگی وقتی به در بسته‌ای می‌رسیم و یک‌صد کلید دردستمان است، هرگز نباید انتظار داشته باشیم که کلید در بسته همان کلید اول باشد .شاید مجبور باشیم صبر کنیم و همه صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آنها در را باز کند. گاهی اوقات کلید صدم کلیدی است که در را باز می‌کند و شرط رسیدن به این کلید امتحان کردن نود‌ و نه کلید دیگر است. یادمان باشد که زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم فقط به این خاطر که نود و نه کلید قبلی جواب ندادند. از روی همین زمین خوردن‌ها و دوباره بلندشدن‌هاست که معنای زندگی فهمیده می‌شود و ما با توانایی‌ها و قدرت‌های درون خود بیشتر آشنا می‌شویم.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از ترس زمین خوردن هرگز قدم در جاده نگذاریم

عاطفی: عاشقانه ترین عاشقانه ها

گفتمش دل میخری ؟
پرسید چند؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده ای کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز امدم او رفته بود
                                                                                          
http://www.m0ri.com/images/e0eaa006f345923f8dc6f87f787f5ef9.jpg
دل زدستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود


 

تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بال توام . . .

 


 

درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده ، رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم؟ مستم؟ چه هستم؟
همی دانم دلی پر درد دارم

 


 

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد ودادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

صدای پای سهراب ( ۶ )

زندگی یعنی : 

        یک سال پرید 

              از چه دلتنگ شدی؟ 

                    دلخوشی ها کم نیست.. 

مثلا این خورشید..کودک پس فردا..کفتر آن هفته.. 

چند تا دوست واقعی داری؟

بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد و وقتی که تنها هستی تو را همراهی می کند و در غمها تو را دلگرم می کند .کسی که اعتمادی راکه به دنبالش هستی به تو می بخشد .وقتی مشکلی داری آن راحل می کند و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به توگوش می سپارد و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد، غیرقابل تصوراست. 
درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری بهترینش را به تو ارزانی می دارد.
آسمان جای عجیبیست نمی دانستم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستم
عمر مدیون نفس نیست نمی دانستم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستم
حالا چند تا دوست داری که واقعا دوستت دارن؟! 

         

صورتحساب

شبی ، پسری نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پختن شام بود ، رفت و یک برگه کاغذ را به او داد . مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند . پسرش با خط بچه گانه نوشته بود :

                                                                    

صورتحساب :
کوتاه کردن چمن باغچه 5 دلار
مرتب کردن اتاق خوابم 1 دلار
مراقبت از برادر کوچکم 3 دلار
بیرون بردن سطل زباله 2 دلار
نمره ی ریاضی خوبی که امروز گرفتم 6 دلار

جمع بدهی شما به من : 17 دلار

مادر لحظه ای به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد ، سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب فرزندش این عبارت را نوشت :

بابت سختی 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و دعا کردم هیچ
برای تمام زحماتی که در این سال ها کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو و اسباب بازی هایت هیچ

و اگر همه ی اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق به تو هیچ است . وقتی که پسر آنچه را که مادرش نوشته بود را خواند ، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد ، گفت : « مامان دوستت دارم » . آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت : قبلا به طور کامل پرداخت شده
 
***
نتیجه : چرا همیشه ما از پدر و مادرمون طلب کاریم ؟ چرا همه ی کارهایی رو که اونا از روی عشق و محبت برای ما انجام میدن رو وظیفشون میدونیم ، و وقتی اون ها یه چیز کوچیک از ما می خوان با کلی اکراه و غر زدن اون کار رو انجام میدیم ؟

قرآن کریم چه زیبا می فرماید که : آیا جواب نیکی به غیر از نیکیست ؟

Life is art: زندگی هنر است

 

زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست...


دل نوشته

روز مـــــــــــــــــــــــــــادر مبارک 
 
ادامه مطلب ...

قصه ی خاطرات

خاطرات نه سر دارند و نه تَه . . .
بی هوا می آیند تا خفـــــــــــه ات کنند . . .
می رسند . . .
گاهی وسط یک فکر . . .
گاهی وسط یک خیابان . . .
... سردت می کنند . . . داغت میکنند . . .
رگ خوابت را بلدند . . .
زمینت می زنند . . 

اما 

ایستادگی کن تا روشن بمانی شمع های افتاده خاموش می شوند

 

                     یا علی

خدایا...

خدایا تو،آنی که آنی توانی جهانی تپانی ته استکانی

دل نوشته ۲

نمی دونم از چی بنویسم...ذهنم حتی واسه ساده ترین کلمات منو یاری نمی کنه! 

سکوت نقطه ی عطف زندگیمون شدن! هـــــــــــــــــــــه... 

چقدرزمونه بی وفا شده. 

دلم تنگ شده برای آدم هایی که خیلی زود عوض شدن ,برای بی خیالی وآرامشی که مدتهاست دیگه ندارمشون ,حتی برای...!!! 

فقط اینکه اگه جای خدا بودم RESET میکردم*, زندگی خیلیا هنگ کرده. 

تاثیرات فیزیکو میبینید؟من که چیزی از جزوش متوجه نشدم چ برسه به هالیدی!!! 

به قول خانم.....به کی بگیم..؟؟ 

جمله ی استادفیزیک به جملات: این چه طرز صحبت کردنه؟؟؟؟؟

کلاهچی کجایی که یادت بخیر!

بیخیال...

....

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم ؟

بزرگ ترین اشتباه ؟گفت عاشق شدن

گفتم بزرگترین  شکست ؟گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین  درد ؟گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟گفت یک روز چشم های معشوق را ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق ؟گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه ؟گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگ ترین رویا؟گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین آرزوت ؟اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت ((( مرگ )))


http://arash-moghimian.persiangig.com/image/new%20image/del%20shekaste.jpg

بــــــــه کـــــــــی بـگــیــــــم..؟؟

باشه میخوان ما فوق قبول بشیم.........بازم باشه..!!

ولی مگه همه قصد دارن ادامه تحصیل بدن؟ بعضی ها میخوان لیسانس بگیرن و برن سرکار البته اگر کار گیر بیاد بعضی ها هم......!

با سخت گیری توی امتحانات کسی فوق قبول نمیشه .......بابا باچه زبونی بگم تقویت بنیه علمی به سخت گیری توی امتحانات نیست به شیوه ی آموزشیه که...

وقتی جزوه رو انقدر مشکل داریم چطور میخوایم خارج از جزوه امتحان بدیم؟؟؟

هر جلسه استاد ازمون میپرسه حدود انتگرال از کجا تا کجاست و همه نگاهش میکنیم............ای بـــابــــا چه حرفی میزنی!!! ما که بلدیم ولی هنوز نخوندیم(گاهی اوقاتم واقعا بلدیم اما جرات نداریم و میترسیم جواب استاد رو بدیم) آخه نه که.........

میخوام سکوت کنم ولی یه چیز تو دلمه که باید بگم..بازم خدا خیرش بده آقای (.....) حداقل یه مخالفتی با استاد کرد و گفت ما جزوه رو هم نمیرسیم بخونیم چطوری هالیدی بخونیم..!!!

والا ما که میترسیم نگاه تو چشمای استاد بکنیم البته وقت هم نمیکنیم یه نگاهمون به جزوه هستش و یه نگاهمون به تخته ..آخرش یا متوجه نمیشیم استاد چیکار کرد یا نصفه کاره مینویسیم و میریم سراغ سوال بعدی...

اون از ترم اول که جناب آقای دکتر فکر میکردن.........

اینم از این ترم!!!!!!

خدا به دادمون برسه

شطرنج زندگی...

عشق همانند ِ شطرنجی زندگیست ؛ شاهان معشوقه های این بازیندُ سربازان عاشقان ِ این صحنه نبرد . ؛ در این صحنه زندگی هیچ گاه جفت شاه [ دو معشوقه ] نمی گنجد . گنجیدنش خلأ بوده و خارج از قانون ِ جنگل بوده . سرباز ِ دو طرفه ینی ترد از صحنه ؛ در این صحنه یک معشوقه همیشه قربانی بود همانند بازی که یک شاه همیشه با لطافت و با هوشی اوج گرفته ؛ هیچ گاه به ناز ِ شاه برنده نباز . شاید بازنده برای دل خوشیت کنار گذاشته شد . !

انتظار

اگه یه روز از دنیا بمونه مهدی میاد 

                                        مهدی میاد 

                                                  

                  مهدی میاد

بابا نان داد...

راحت نوشتیم بابا نان داد؛

 بی آنکه بدانیم بابا چه سخت برای نان، همه جوانی اش را داد ...