بر سر مزرعه ی سبز فلک ،
باغبانی به مترسک می گفت :
دل تو چوبین است و ندانست که این زخم زبان ،
دل چوبین مترسک را هم می شکند .
رفتم سوپر مارکت میگم یه نوشابه بزرگ بده … میگه یعنی خانواده باشه ؟!
پَ نه پَ مجردم بود اشکالی نداره … فقط محجوب باشه … اهل نماز و روزه
======================
دوستم زنگ زده میگه چکار میکنی؟ میگم ماشینمو آوردم تعمیرگاه …
میگه مگه خرابه ؟
پَ نه پَ آوردمش تعمیرگاه عیادت دوستای مریضش
سلام خدمت دوستان.......
امروز یکی از دوستان قدرتی با من تماس گرفتن و گفتن که با مدیر گروهشون در مورد کلاس مغناطیس صحبت کردن و ایشون گفتن اگر حداقل ۲۰ نفر باشید براتون کلاس میذاریم.
قرار شده فردا ساعت۹:۳۰ تو دانشگاه جمع بشیم و با مدیر گروه صحبت کنیم تا راضی بشن این ترم برامون کلاس بذارن.
امیدوارم راضی بشن
کدام خوشبختی؟؟؟ کدام زندگی؟؟؟ کدام بغض؟؟؟ تو که آن بالاهاپشت میزت نشسته ای...خدا از تو نگذرد...
سلام دوستان...
از اونجایی که این ترم بیشتر بچه ها یه تعدادی درس رو افتادن، ارائه یه برنامه واحد،مثل ترمای قبل ممکن نیست.
برای همین من برنامه کلی کلاسها رو فقط اونایی رو که ما میتونیم بگیریم رو گذاشتم تا اونایی که افتادن یا حذف کردن با توجه به اینکه کلاس های مدار1 و الکترومغناطیس نیز احتمالا برگزار میشه برنامشون رو بچینن.
البته قراره صبح روز انتخاب واحد بچه ها جمع بشن و برن پیش خانوم کریم تا مدار1 و مغناطیس رو این ترم هم ارائه بدن.
از اونجایی که بیشتر اقایون و داداشای گلم معارف2 رو پاس کردیم باید یه عمومی دیگه بجاش بگیریم ولی متاسفانه تاریخ اسلام با اقای عصمتی و شریف و گلریز تداخل ساعتی داره مگه اینکه ماشین رو با قدرتیا برداریم و آز رو هم با خانوم جلوداریان.اگه راه دیگه ای پیدا کردید یا درس دیگه ای برای انتخاب پیدا کردید بگید حتما.البته متون و تربیت بدنی2 رو هم میتونیم بگیریم.
البته اونایی که معارف 2 قبلا نگرفتن یادشون نره که بگیرن چون توی این برنامه نیس.
شماره های 424 مربوط به قدرتیا و 414 مربوط به کنترلیاست.البته میتونیم از قدرتیا رو نیز انتخاب کنیم.
این برنامه ها صرفا پیشنهادیه و بخاطر اینه که تا جایی که میشه ما همکلاسیا باهم بمونیم واگه اشتباهی هم در اون باشه حتما بگید اصلاحش کنم.حتما نظراتتون رو بگید.
من یه تعدادی برنامه پیشنهادی هم برای اونایی که درساشون رو پاس شدن گذاشتم.
ادامه مطلب ...
اگر میدانستید، یک محکوم به مرگ، چقدر در آرزوی بازگشت به زندگی
است، آنگاه قدر روزهایی را که با غم و اندوه و نگرانی و بدخلقی
میگذرانید، میدانستید.
بو علی سینا
--------------------------------------------------------------------
هر چه قفس تنگتر، آزادی شیرینتر.
-------------------------------------------------------------------- همه کس آزادی را دوست دارد، اما فقط برای خودش و نه برای دیگران.
عاقبت پر میشود این حفره ها …
از من و تو، از من و ما ، از شما …
یک نه، ده نه ، صد دهان دارد زمین
عشق خوردن ، عشق بلعیدن بسی دارد زمین …
“گیله مرد”
پسری با پدرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب
گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم توی سر روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از ۲۶ افزون شده دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس لیلای این مجنون نشد همسری از بهر من مفتون نشد
غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته
پدرش چون حرف هایش را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت
پسرم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن این همه دختر یکی را تور کن
گفت آن دم :پدر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر دختران مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، بر گل پری عاشق شدم او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید
آزیتای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یار من آن یاس بود دختری زیبا و پر احساس بود
بعد از این احساسی پر ادعا شد رفیق من کمی هم المیرا
بعد او هم عاشق مینا شدم بعد مینا عاشق تینا شدم
بعد تینا عاشق سارا شدم بعد سارا عاشق لعیا شدم
پدرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
گرچه من هم در زمان بی زنی روز و شب بودم به فکر یک زنی
لیک جز آنکه بداری مادری دل نمی دادم به هر جور دختری
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز بابا را زدی
امروز مامنم اومده تو اتاق همینجوری وایساده نگام میکنه
بهش میگم : چیه مامان ؟؟ چیزی شده؟؟!!!
گفت : نه ... داشتم فکر میکردم هر چی عقب افتاده اس رفته آکادمی گوگوش ...
کاش تو هم میرفتی :|
من :|
عکدمی :|
بدترین کاری که یه نفر می تونه با دلت بکنه ؛ اینه که باعث شه دیگه
ذوق نکنی از بودن هیچ کس ... !!!
یه مرضی هم دارم که پاهامو بچسبونم به شوفاژ تا بسوزه بعد یهو بکشم کنار تا خوب شه بعد دوباره بچسبونم :|
ﮐﯿﺴۀ ﺑﺮﻧﺞ ﻣﺤﺴﻦ ﭼﯿﺴﺖ ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﮐﯿﻒ ﺳﺎﻣﺴﻮﻧﺖ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ حمل قلیان به نقاط مختلف کشور
لذتی که در چند روز تعطیلی قبل سال تحویل هست، در 13 روز تعطیلی بعدش نیست ..! :))
خیلی سعی کردم مث این فیلما دوتا بزنم تو گوش یکی بعد یهو به خودش بیاد زندگیش عوض شه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
منتها هر وقت اولیو زدم دعوا شد.ملت از خوشبختی فرار میکنن
من و دو تا از دوستام رفته بودیم تو یه پاساژ فوق العاده، های کلاس..!.
یه اسانسور خیلی شیک داشت هوس کردیم سوار شیم، رفتیم توو دکمه طبقه 3 روز فشار دادیم.....
از اونجا که محیط خیلی باکلاس بود سعی میکردیم خیلی متمدانه و با نجابت
رفتار کنیم واسه همین هممون رو به در آسانسور منتظر بودیم که الان باز
میشه، الان باز میشه...اما باز نشد. :| :|افتادیم به جون در. دوستم میگفت
بدبخت شدیم گیر کرده... :|اون یکی دوستم موبایلشو دراورد زنگ بزنه باباش
.... :|یهو دیدیم صدای خنده میاد!.
برگشتیم پشت سرمونو نگاه کردیم و فهمیدم که ای دل غافل آسانسور دو تا در داشته و جماعتی بیرون در دارن ما رو تماشا می کنن..
.حلا با چه خجالتی رفتیم بیرون...بماند!!
دیروز کودکی در امتداد کوچه های پر از بی کسی این شهر شلوغ ، دست تمنایی به سویم دراز کرد ، خالی تر از تمامی آرزوهای کودکانه ...
دنیا عوض شده ، کودکان به دنبال نانند و ما ؟!؟!؟!؟
بچه که بودم آرزو داشتم ماه و ستاره های آسمون رو
بردارم و تو اتاقم بذارم... بزرگتر که شدم فهمیدم
آرزوهام خیلی رؤیایی و دست نیافتنیه ...
ولی الان میبینم که ماه و ستاره های واقعی رو همون موقع تو خونمون داشتم ...
پدرم ، مادرم ، برادرها و خواهرهام ... و پدربزرگ و مادربزرگم ...
آه زندگی ...