در ایام قدیم یه کشتی باری بود که ناخدای شجاعی داشت.
یک روز دزدان دریایی به کشتی حمله کردند ناخدا گفت :
اون پیراهن قرمز منو بیارید، پیراهن رو پوشید و در کنار
ملوانانش مردانه جنگید و دزدان را فراری داد. از او
فلسفه پیراهن قرمز را پرسیدند. گفت: برای این است که
اگر من زخمی شدم و خونریزی کردم، شما نفهمید و
روحیه تان را از دست ندهید. چند بار دیگر هم همین
اتفاق افتاد و هر بار دزدان در مصاف با کاپیتان پیراهن
قرمز شکست می خوردند. یک روز دیده بان گفت : ۳۰ تا
کشتی دزدان همزمان به ما حمله کرده اند. همه وحشت
کردند یکی دوید تا پیراهن قرمز کاپیتان را بیاورد. کاپیتان
که این دفعه حسابی ترسیده بود گفت:
پیراهن قرمز لازم نیس، اون شلوار قهوه ای منو بیارید!!