دانشگاه بودم وقت خالی داشتم
رفتم تو اونیکی دانشکده مون سرکلاس اخلاق اسلامی نشستم
سر کلاس استاد گفت :شما که نیشت بازه پاشو برو تخته رو پاک کن
منم گفتم : نمی رم استاد !!!
گفت : ینی چی ؟ چرا نمی ری ؟می گم پاشو تخته رو پاک کن
منم خیلی جدی بلند شدم گفتم دوس ندارمبچه ها قهرمان کلاسشون رو تو این صحنه ببینن
بچه ها زدن زیر خنده . . . بعد اومد تلافی کنهداشتم می رفتم پای تخته گفت خوشگل پسر
از این لباسا که تنته مردونش هم هس ؟
منم خیلی ریلکس گفتماستاد اگه واسه شوهرتون میخواید سایزش تموم شده
دوباره کلاس ترکید از خنده . . . برگشت گفت:خوشمزه حالا خودت حذف می کنی یامن حذفت کنم ؟
منم دوباره جدی گفتم واسه یه قهرمانهیچ فرقی نمی کنه استاد !!!
حسابی قاطی کرد رف سمت لیستگف اسمت چیه بلبل زبون ؟
منم گفتم کوچیک شما امید هستماستاد لیست رو نگا کرد گف امید چی ؟؟
منم خیلی جدی صدامو کشیدم گفتمامـــــــــــیــــــــده جـــــــــــــهان !!!
کلاس منفجر شد . . . ماژیکو پرت کرد از بالا سرم رد شد ودویدم در کلاسو بستم فرار کردم !!!
خاطرات یک مشروط موفق
بازگشت غرور آفرین همتونو به وبلاگ تبریک میگم
کلا آفریــن
کجا رفته بودیم که بازگشتیم؟؟؟
قشنگ بود
ممنون
خواهش میکنم
ای شیطون نکنه کار خودت بوده
شایدم...
ولی خب نه اسمم امیده نه دانشگاهمون دانشکده داره
عالی بود
ک
لاییییییییییییی
قربـــــانت
سلام خانم شریفی به وبلاگ جدیدی که زدم ازش حتما دیدن کن با تشکر
سلام زینب خانم ..چشم