خدایا ...!
آرامتر ...!
نیازی به زمین لرزه نیست ...!
کاخِ آرزوهای این مردم به تلنگری هم فرو میریخت...!!
روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است؛
گر کند یوسفِ زهرا نظری نوروز است؛
ای خدا کاش شود سال نوام عیدِ فرج؛
که نگاهم نگران، منتظر آن روز است...
زندگی کن و لبخند بزن
به خاطر آنهایی که از نفست آرامش میگیرند
و به امیدت زنده هستند
و با یادت خاطره می سازند
نمی دانم در زندگیت "بهترین" چگونه معنا میشود
من همان بهترین را برایت آرزو میکنم
آغاز سال هزار و سیصد و نود و دو
را به همه ی دوستان و همکلاسی های عزیزم تبریک عرض میکنم
امیدوارم سال خوب و پر برکتی داشته باشید
عارفی را دیدند با مشعلی و جام آبی در دست میرود.
پرسیدند:کجا میروی؟
گفت:میروم با آتش ،بهشت را بسوزانم و با آب جهنم را خاموش کنم،
تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند،
نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم.
غمگین نپاش بر تنِ دفتر دوات را
گاهی بیا گریز بزن خاطرات را
اصلا بگو؟ کدام دلِ قدر ناشناس
رنجانده است دخترِ خوبِ دهات را
این چشم های نافذ باران گرفته ات
یادم می آورد شبِ خیس قنات را
آن کوچه های خاکی تا پاسِ شب رها
آن شب نشینِ ساده و بی سور و سات را
آن سفره ی همیشگی کاسه های ماست
خیساندنِ مداوم نانِ بیات را
آن دختری که با دو سه تا سکه ی سیاه
می ریخت توی جیبِ لباسش نشاط را
سپیده مختاری
از عوارض ریاضی مهندسی و الکترومغناطیس همین بس که . . .
25 - 25 = 0
20 - 20 = 25 - 25
4 x (5 - 5) = 5 x (5 - 5)
4 = 5
2 x 2 = 5
اصن انیشتینی شدم واسه خودم ؛ والا
ای آخرین توسلِ سبزِ دعای ما؛
آیا نمی رسد به حضورت دعای ما؟
شنبه، دوباره شنبه ...، دوباره سه نقطه چین؛
بی تو، چه زود می گذرد هفته های ما ...
این یکی از تضادهای زندگی ماست؛
که همیشه کار اشتباه را؛
در بهترین زمان ممکن انجام می دهیم ...!
«چارلی چاپلین»
پاییز که شد؛
به جُرمِ کم کاری اخراجش کردند؛
رُفتگری که عاشق شده بود؛
و برگ ها را قدم می زد و جارو نمی کرد ...
برسر نعش گل ام بنین (س) غوغا شد
همه گفتند:حسین بن علی(ع) تنها شد
تاکه حیرت زده دردشت دو دستت دیدم
گفتم ازیوسف من یک اثری پیدا شد
صوت ادرکنی تو گم شده در هلهله ها
این چه شوریست که درلشگریان برپاشد
تا که دیدم بدنت را کمرم درد گرفت
خیزازجا و ببین پشت حسینت تا شد
از بلندای قدت جای دو لب باقی نیست
این همه تیر کجای بدن تو جا شد
با چه بغضی زده این ضربه خدا می داند
که ز فرق سر تو تا به ابرو وا شد
صورت تو اثر از چادر خاکی دارد
گوئیا سجده تو بر قدم زهرا (س) شد
گوئیا لشگری از پیکر تو رد شده اند
زیر پا خطبه ترویه تو امضا شد
بین یک دشت تنت ریخته صاحب علمم
صحـنه قتلگهت علقمه نه دریا شد