.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir

 

اگه لامصـــب 3تا یخچال فریزر ساید بای ساید
یا 4 تا تلویزیون و شونصد تا لوازم خونگی دیگه هم توخونه باشه
از نظر مادرم 90 درصد قبض برق مال لپ تاپ منه! :|



جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir

رفتم از عابربانک پول بگیریم میگه : وجه نقد موجود نیست. بعد مینویسه درخواست دیگری دارید؟!... آره 4 تا جوک بگو بخندیم!!!!!!!!!!!


 

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir

 

 

بچه ها توی کلاس داشتند سر و صدا می کردند که ناظم میاد تو با عصبانیت می گه : اینجا طویله است؟
یکی از بچه ها می گه : نه آقا اشتباهی اومدید!

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir





شکسپیر میگه: هر وقت زنت گریه میکنه میخواد خرت کنه و هر وقت میخنده مطمئن باش خرت کرده!؟

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir




به یارو میگن چرا سرت رو خیس نکرده شامپو میزنی؟ میگه اگه سواد داشته باشی نوشته مخصوص موهای خشک!!‍!؟

 

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir




خدایا نمیخوای یه سری بری اروپاو امریکا ؟ دارن میمیرن از خوشی ها.....



جهت عضویت در سایت کلیک کنید

ادامه مطلب رو به هیچ وجه از دست ندید...

ادامه مطلب ...

درباره ماه مبارک رمضان

درباره ماه مبارک رمضان www.taknaz.ir

 

درباره ماه رمضان

رمضان اسمى از اسماء الهى می ‏باشد و نبایست‏ به تنهائى ذکر کرد مثلا بگوئیم، رمضان آمد یا رفت، بلکه باید گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، در این رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) گوش فرا می دهیم.

 

جهت عضویت در سایت کلیک کنید

توجه شمارو به ادامه مطلب فرا میخوانم....

ادامه مطلب ...

خدایا...


38

چه لحظه هایی که در زندگی تو را گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی
چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی
چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی
چه روزهایی که سرم تو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است
خدایا
وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی
وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت و دنیا غم هاش رو بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی
خدایا
تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ، به گریه هام دلیل دادی ، به زندگیم ، به نفس کشیدنم رنگ دادی
وقتی قلبم تپید تو همه عظمت و بزرگیت رو تو قلب کوچک و خسته ام جا دادی
وقتی دوستام درددلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو به درگاهت براشون دعا کردم فهمیدم که غم و غصه های دیگرون بارش سنگین تر از از غصه های خودمه اون وقت تو وجودم شیرینیه به یاد دیگران بودن رو چشیدم
وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی فهمیدم این معادله زندگیه نه غصه خوردن واسه نداشته هاش نه شاد بودن واسه داشته ها
و وقتی به ازای نداشته ها بهم چیز های دیگه ای دادی اونوقت به بزرگی و مهربونیت بیشتر پی بردم و فهمیدم بیشتر از اون چه که هستی باید مهربون باشی
خدا جونم خیلی دوست دارم خیلی زیاد و به خاطر همه چیز ممنون
خدایا به خاطر سه چیز سپاسگذارم
دادن هایت ندادن هایت گرفتن هایت
دادن هایت را نعمت ، ندادن هایت را رحمت ، گرفتن هایت را حکمت.

سکوت

love3

در سکوت شب من ستاره ای نیست

در سکوت من دیگر امیدی نیست

در سکوت من غمی نهفته است

که دیگر پیدانیست

دراین سکوت مرگ بار دیگر راه فراری نیست

در این سکوت اشک های ریخته شده

دراین تنهایی چیزها نهفته شده

اینان همه دست به دست هم دادهاند که من را در سکوتم به تنهایی برسانند

خدا جونم...

در بی کران دو چیز افسونم می کند

            

            آبی آسمان و خدا....

                 

                  یکی را می بینم ومی دانم که نیست

                             

                           و او را نمی بینم و

                                   

                                  می دانم که هست...


خدا جونم خیییلی دوست دارم پس...هیچوقت هیچوقت هیچوقت تنهام نذار28.gif

یک ساعت کار

مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟

- بله حتماً. چه سوال؟

- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی می‌پرسی؟

- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

- اگر باید بدانی می گویم. ۲۰ دلار.

- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: می‌شود لطفا ۱۰ دلار به من قرض بدهید؟

مرد بیشتر عصبانی شد و گفت :‌ اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم.

پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد.

بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است.

شاید واقعا او به ۱۰ دلار برای خرید چیزی نیاز داشته است.

بخصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خواب هستی پسرم؟

- نه پدر بیدارم.

- من فکر کردم پاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این هم ۱۰ دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست خندید و فریاد زد : متشکرم بابا

بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله بیرون آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و گفت :‌ با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره تقاضای پئل کردی ؟

بعد به پدرش گفت : برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من ۲۰ دلار دارم. آیا می‌توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم…

آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ؟

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.

استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.

مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت:  عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟

استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.

سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت:  این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!

مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت:  اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!

استاد لبخندی زد و گفت:  پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟

اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.

استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.

چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید:  شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟

استاد لبخندی زد و گفت:  من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم…

نتیجه اخلاقی: خود را به خدا بسپار و از طوفانهای زندگی هراسی نداشته باش چون خدا کنار تو و مواضب توست.

.... خاطره امروز من ....

اینم فرق بین جوونای امروزی و دیروزی  

این خاطره امروز من بود گفتم بنویسم شاید جالب باشه .....

توی اتاق نشسته بودم داشتم اهنگ رپ گوش میکردم و مشغول جمع کردن وسایلم بودم که دایی بزرگم وارد اتاق شد ،اول یه دوری توی اتاق زد و از وضع بهم ریخته اتاق چندین بار سر مبارکشون رو تکون دادن وبعد چرخیدن به سمت من..دیدم خیره شده روی زمین ، یکم دور و برمو نگاه کردم ،گفتم: خدایا چی دیده که اینطوری خیره شده !!تا اومدم بگم دایی چی شده؟!! یهو گفت : اینا چیه گوش میدی؟ به اینم میکن اهنگ !! جوان های روغن نباتی الان با همین اهنگ ها دلشون رو خوش کردن که  نه مضمون داره نه معنی !! خاموشش کن..خاموشش کن !! بزار برات اهنگ بزارم در حد المپیک....تازه فهمیده بودم داییم به گوشی من خیره شده ، یه لبخندی بهش زدم و گفتم باشه ، بزار اهنگ توپ شما رو هم گوش کنیم...

خلاصه بعد از کلی کند و کاوش توی موبایلش ، اهنگ رو گذاشت..جاتون خالی یه چند دقیقه ای که حسابی اهنگ گوش کردیم ..تا اومدم بگم دایی مارو بیخیال شو ، دیدم به به ، یه صداهایی داره میاد..

یا آ آ آ.......اهنگ........ یا آآآآآآآآآآآآآ........اهنگ........ یااا رب.........اهنگ.......

یاااااا رب بسووووووزان زمااااااانه رااااااا......اهنگ.....یااا رب بسوووزان زمااانه رااا که چون کااااهی است.........اهنگ..............................پایان.

گفتم دایی دمت گرم با اهنگت ، مخصوصا معنی که داشت...بابا رپ خوبه که توی 30 ثانیه 100 تا کلمه میگه...حالا با اجازه شما من به اهنگ خودم گوش میدم...دستتون درد نکنه...یه نگاه عجیب اندر غریب به من انداخت و گفت : جوون امروزی دیگه !! چیکارت میشه کرد ، ولی دایی این چیزا خوب نیست...گفت و رفت...منم کلی از اون اهنگ و داییم خندیدم و با اهنگ خودم کارمو ادامه دادم....

دقایقی با قــــــرآن شماره ۹

باعرض سلام خدمت دوستان گلم مطلب قرآنی این هفته روباموضوع احترام به پدرومادرتقدیمتون می کنم.


بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان عزیزاین هفته قصددارم دوتا ازآیات قرآن روبه همراه ترجمه ونکاتشون تقدیمتون کنم:
وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِالْولِدَیْنِ إِحْسَناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیماً -آیه 23سوره اسرا
ترجمه:پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان اُف مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.
وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً-آیه 24 سوره اسرا
ترجمه:و از روى مهربانى و لطف، بالِ تواضع خویش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همان گونه که مرا در کودکى تربیت کردند.
آیه23 می گوید: پروردگار تو حکم کرده. حکم کرده که چی؟ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ بندگی نکنید مگر برای خدا. فقط بنده خدا باشید. بنده طاغوت و زر و زور و تزویر و پول و مقاوم و شهرت نباشید. بعدازاینکه میگوید بنده خدا باشید , دومین چیزی که حکم کرده این است که : به والدین خود احسان کنید. بعد میگوید: هنگامی که یکی ازآنها یاهردوی آنهابه پیری رسیدندکمترین اهانتی به آنها نکنید،سپس می فرماید: وَ لا تَنْهَرْهُما. یعنی:اینها را از خودت نرنجان.

http://s2.picofile.com/file/7348630856/groups.gif

دوستان ادامه مطلب رو به هیچ وجه از دست ندید....

ادامه مطلب ...

نامه عاشقانه غضنفر به عشقش

مطالب خنده دار, ابراز عشق

 

سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم

شایدم نشناختی، منم غضنفر

آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟

 

امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟

 

ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟


واقعا دوستان خیلی باحاله به ادامه مطلب بروید...


ADv


ادامه مطلب ...

داستان بسیار زیبای کمال . . .

در نیویورک، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمیشود...
او با گریه گفت: کمال در بچه من "شایا" کجاست؟ هر چیزی که خدا می آفریند کامل است. اما بچه من نمی تونه چیزهایی رو بفهمه که بقیه بچه ها می تونند. بچه من نمی تونه چهره ها و چیزهایی رو که دیده مثل بقیه بچه ها بیاد بیاره. کمال خدا در مورد شایا کجاست ؟! افرادی که در جمع بودند شوکه و اندوهگین شدند...
پدر شایا ادامه داد: به اعتقاد من هنگامی که خدا بچه ای شبیه شایا را به دنیا می آورد، کمال اون بچه رو در روشی میگذارد که دیگران با اون رفتار میکنند.
و سپس داستان زیر را درباره شایا گفت:

ادامه مطلب ...

چت روم وبسایت دوباره راه اندازی گردید

سلام خدمت همه دوستان و همکلاسی های گلم...


به دلیل فرا رسیدن فصل تابستون و سه ماه تعطیلی دانشگاه و بدلیل کمتر شدن بازدید سایت با پیشنهاد چندی از دوستان ۲باره تصمیم گرفتیم چت روم سایت رو راه اندازی کنیم.

امیدوارم حاشیه های قبلی دیگه پیش نیاد...

داستان دو خط موازی

 

معلمی در کلاس به دانش آموزان گفت:

دو خط موازی رسم کنید

پسرکی دو خط موازی کشید، دو خط نگاهشان در هم گره خورد،قلبشان لرزید.

خط اولی به خط دومی گفت: ما می توانیم با هم باشیم خط دومی سرخ شد و گفت: ما می توانیم با هم زندگی کنیم.

خط اولی گفت: من می شوم خط کنار یک نردبان یا خط کنار یک گلدان،

خط دومی گفت: من می شوم خط کنار یک جاده متروک یا خط کنار یک    خانه ی خراب.

چه زیباست پیوند میان دو قلب عاشق

اما ناگهان معلم با صدای بلند گفت:دو خط موازی هرگز به هم نمی رسند،خطها ناراحت شدند چشمانشان پر اشک شد

خط اولی به خط دومی گفت:

بیا از کاغذ خارج شویم و دور دنیا را بگردیم شاید کسی پیدا شد تا راه حلی برای ما پیدا کند خط ها از کاغذ خارج شدند

رفتندو رفتند و رفتند ، تا رسیدن به دکتری ، دکتر گفت: دوایی برای درمان شما ندارم.

نزد فیزیکدان رفتند، گفت: من راه حلی برای تو ندارم

نزد شیمیدان رفتند، گفت: شما دو تا عنصرجدایی نا پذیرهستید

خطها نا امید از همه جا راه خود را گرفتند و رفتند تا رسیدن به صحرایی و نقاشی را دیدند که روبروی بوم خود نشته است

و نقاشی می کند تصمیم گرفتند وارد بوم نقاش شوند و هرگز از آن خارج نشوند...

تا اینکه نقاش با دو خط موازی ریل قطاری را کشید که در غروب آفتاب به یکدیگر رسیدند.

نامتو وارد کن عکس دوران دبیرستانتو ببین!!!

یه سایت خارجی به نام school که بزرگترین سایت آموزشی هست اقدام به کار جالبی کرده ابتدا به لینک زیر برید در قسمت Search ، کشور را انتخاب کنید به صفحه بعد بروید در صفحه بعد مشخصات ...خود را کامل وارد کنید نام و نام خانوادگی رو به انگلیسی بنویسید و سپس عکس خود را ببنید این سایت از عکسهای موجود بر سرور آموزش پرورش استفاده می کنه حتماً نگاه کنید .. تعجب میکنید که عکس شما رو آپلود کرده .. فقط برای ایران توی دوره دبیرستان بگردید (قبلش رو نداره)

فقط نام و نام خانوادگی تونو به انگلیسی بنویسید . نام دبیرستان و شهر فارسی یاشه . سال ورود به دبیرستان هم یه کشویی باز میشه ، میلادی باشه .

دبیرستان = third level

اینم لینکش :

http://www.worldschoolphotographs.com/

در ضمن اگر اطلاعات دوستانتون رو هم دارید می تونید وارد کنید و خاطراتتون رو زنده کنید.

زیباترین های جهان

زیباترین خانه دنیا - خانه رونالدینهو در اسپانیا
زیباترین شهر دنیا، ونکوور کانادا

برنده زیباترین بچه دنیا در سال 2007 پسر بچه پاکستانی ساکن استرالیا

دختر بچه از مغرب برنده جایزه زیباترین بچه دنیا از فرانسه

زیباترین آبشار دنیا یعنی نیاگارا در مرز آمریکا و کانادا

زیباترین پل دنیا ساخته شده در ژاپن