من تنها با ازدواج کردن و مادر شدن نیست که معنا میگیرم
و لبخند میزنم چرا که خداوند مرا دختر افریده
و همین برای من کافیست...!
نویسنده : خانم وفامنش
یک داستان کاملا واقعی که در ژاپن اتفاق افتاد!!!
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
↓
なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶
واقعا ناراحت کننده بود!!!
من که اعصابم به هم ریخت !!!!!
به خصوص اونجاش که میگه
まなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉
واقعا داغون شدم
دلم یه قایق می خواد پر از ارامش
یه قایق که بره و بره و تن سردمو با خودش ببره
کاردانی ناپیوسته | کلیه رشته ها | 14 لغات 16 |
کارشناسی پیوسته | کلیه رشته ها | 15 لغایت 17 |
کاردانی پیوسته | کلیه رشته ها | 16 لغایت 18 |
کارشناسی ناپیوسته | ICT و سوئیچ ، مخابرات انتقال ، الکترونیک | 17 لغایت 19 |
کارشناسی ناپیوسته | قدرت ، شبکه انتقال ، ساخت و تولید ، ابزار دقیق | 18 لغایت 20 |
کارشناسی ارشد | قدرت ، کنترل | 19 لغایت 21 |
سلام به همه دوستان و همکلاسی های عـــــــــــزیز و گلم....
میخواستم بگم که همانند ترم قبل قصد داریم یکروز قرار بذاریم دانشگاه دوستانی که میتونن بیان و همکاری کنیم و بهترین اساتید و زمان رو برای دروس انتخابی انتخاب کنیم...و لیستی از آن را داخل وب قرار بدیم و شما دوستان طبق اوون انتخاب واحد کنید...
دوستان فقط خواهش میکنم به بقیه بچه ها که زیاد وب نمیان نیز اطلاع بدید چون بعضی ها ترم قبل از این موضوع گله کرده بوودن ولی بازم سعی میکنم از طریق سامانه، پیامکی در همین بابت به همه دوستان ارسال کنیم....
به امید شروع ترمی فوق العاده و خوب....
این بار متوفی دختر دو سالهای به نام «عسل» بود که به علت برقگرفتگی دچار مرگ مغزی شد.
پدر 27 ساله عسل میگوید: بدنه کولر ما به دلیل نقص در سیمکشی برق داشت به همین دلیل من برق آن را قطع کرده بودم. وقتی هوا کم کم گرم شد، از پدرم خواستم بیاید اتصالی آن را درست کند چون عسل - که 2 سال و دو ماه سن داشت و تازه راه رفتن را یاد گرفته بود - ممکن بود به آن دست بزند.
دوستان توجه شماره به ادامه مطلب فرا میخونم.....
ادامه مطلب ...
۳- حالا زمان بیشتری را بر روی علامت + تمرکز کنید پس از لحظاتی نقاط صورتی آهسته آهسته ناپدید خواهد شد….
ایده این معمار برای طراحی این اتاقک یک متر مربعی، خانهای بوده که بتوان در و پنجره آن را به هر سو باز کرد و در هر جا و با هر همسایهای که دلخواه بود همسایه شد!
نامت چه بود؟
آدم
فرزندِ......؟
من را نه مادری نه پدر، بنویس اول یتیم عالم خلقت
نام محل تولد؟
بهشت پاک
اینک محل سکونت؟
زمینِ خاک
ان چیست بر گرده نهاده ای؟
امانت است
قدت؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا، اینک به قدر سایه بختم به روی خاک
اعضای خانواده؟
حوای خوب و پاک، قابیل خشمناک، هابیل زیر خاک
روز تولدت؟
در روز جمعه ای، به گمانم که روز عشق
رنگت؟
اینک فقط سیاه، ز شرم چنان گناه
چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان
وزنت؟
نه آنچنان سبک که پَرَم در هوای دوست، نه آنچنان وزین که نشینم بر این زمین
جنست؟
نیمی مرا ز خاک، نیم دگر خدا
شغلت؟
در کار کشت امیدم به روی خاک
شاکیِ تو؟
خدا
نام وکیل؟
آن هم فقط خدا
جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین؟
همین.
حکمت؟
تبعیدِ در زمین
همدستِ در گناه؟
حوای آشنا
ترسیده ای؟
کمی
که چه؟
که شوم من اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟
بلی
که؟
گاهی فقط خدا
داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه، ولی...
ولی که چه؟
حکمی چنین! آن هم فقط به یک گناه؟!!
دلتنگ گشته ای؟
زیاد
برای که؟
تنها فقط خدا
آورده ای سند؟
بلی
چه؟
دو قطره اشک
داری تو ضامنی؟
بلی
چه کس؟
تنها کسم خدا
در آخرین دفاع...؟
می خوانمش، چنان که اجابت کند دعا
پشت همون چراغ قرمزی
که منتظری زودتر ثانیه های ثانیه شماربگذرند
تا بری دنبال رزق وروزیت،
بچه روزنامه فروشی هست که
از همون ثانیه ها پشت چراغ قرمز روزیشو از خدا می گیره
1:اقادامادچیکاره ان؟تاجرفرش هستن توکانادا!!!پاشین گم شین بیرون من فقط دختربه مرغ فروش میدم....
2:سه تامرغ خریدم مجبورشدم گاوصندوق وبچپونم توفریزر
3:مرغ تمیز/سفید/شش ماهه/کم مصرف باتخم گذاری زیادبدون واسطه/به بالاترین پیشنهادیاتعویضباباغ یاویلادرنوشهر...قیمت مقطوع!!!!
نویسنده : بدون نام
محکم باش.. اصلا هم نگران گم شدنت نباش...
اونی که اگه کم باشی گمت کنه ، همونیه که اگه زیاد باشی حیفت میکنه...
سعی نکن متفاوت باشی
فقط خوب باش
این روزها خوب بودن به اندازه کافی متفاوت هست...!
نویسنده : مریم خانم
ما، اغلب خود را محور دنیا و مافیها فرض می کنیم و فکر می کنیم که همه دنیا به خاطر ما می گردد، آسمان و زمین و ستارگان به خاطر خوش آمد ما در سِیر و گردشند …
… فکر می کنیم که آسمان در غم ما خواهد گریست و یا دل سنگ از درد ما آب خواهد شد، یا گردش ستارگان متوقف خواهد گشت…
…
اما بعد می فهمیم که در این دنیای بزرگ میلیون ها انسان مثل ما آمده اند و
رفته اند و هیچ تغییری در گردش روزگار به وجود نیامده است.
دکتر چمران
کودک با گریه گفت:الو سلام
خونه ی خداست اونجا؟
خودتی خدا؟
سلام بنده ی من بله خودم هستم
خداجونم ترخدا نذار بزرگ شم..ترخدا نذار با بزرگ شدنم تورو هم تو دلم کوچیک کنم
خدا من میخوام همینجوری باهات حرف بزنم نه مثل بزرگا سخت و نامفهوم
من نمی خوااااااااااااااام جای تورو به پول بدم خداجونم
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:
آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه.
(خداجون دوست دارم)
نویسنده : سارا خانم
از چه بنویسم ؟
از چه بنویسم ؟ امشب که سقف بی ستاره اتاقم بر سرم سنگینی می کند ، مانده ام که از چه
بنویسم ... از آنهایی که دیروز با من بودند و امروز رفته اند یا از تو که همیشه حرفهای مرا می خوانی ...
از چه بنویسم ؟ از آسمانی که در حال عبور است یا از دلی که سوت و کور است ؟ از زمین بنویسم یا از
زمان یا از یک نگاه مهربان ؟ از خاطراتی که با تو در باران خیس شد یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده
نشد ؟ باز چه بنویسم ؟ از چتری که هرگز زیر آن نه ایستادم یا از حرفهایی که هرگز به زبان نیاوردم ؟ من
عاشق خیابانی هستم که قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم ، من دلبسته درختی هستم که فرصت
نشد اسممان را روی آن حک کنیم ... اگر قرار باشد بنویسم ... باید در همه سطرهای دفترم حضور
داشته باشی ، نفس های تو می تواند برگ برگ دفترم را از پائیز پاک کند ، من بیقرار حرفهای ناب
توام ...
جلسه محاکمه عشق بود
و قاضی عقل ،
و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود
یعنی فراموشی ،
قلب تقاضای عفو عشق را داشت
ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع کرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی
ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی
و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید
حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند
تنها عقل و قلب در جلسه مادند
عقل گفت :دیدی قلب همه از عشق بیزارند
ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟
قلب نالید:که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود
و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند
و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم .
پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم .
بهترین دوست
بهترین دوست اون دوستی که بتونی باهاش روی یک سکو ساکت بنشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور میشی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی. ما واقعاً تا چیزی را از دست ندیم، قدرش را نمیدونیم، ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره بدست نیاریم، نمیدونیم چیزی را از دست دادیم. اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی، تضمینی بر این نیست که اون هم همین کارو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته باش، فقط منتظر باش تا اینکه عشق آروم تو قلبش رشد کنه و اگه اینطور نشد، خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده. در یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد، در یک ساعت میشه کسی را دوست داشت و در یک روز میشه عاشق شد ولی یک عمر طول میکشه تا کسی رو فراموش کرد. دنبال نگاهها نرو، چون میتونن گولت بزنن، دنبال دارایی نرو چون کمکم افول میکنه دنبال کسی برو که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز تیره را روشن کرد. کسی را پیدا کن که تو را شاد کنه. دقایقی توی زندگی هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ میشه که میخوای اونو را از رویات بیرون بکشی و توی دنیای واقعی بغلش کنی. رویایی رو ببین که میخوای. جایی برو که دوست داری. چیزی باش که میخوای باشی. چون فقط یک جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی. آرزو میکنم به اندازه کافی شادی داشته باشی تا خوش باشی، به اندازه کافی بکوشی تا قوی باشی، به اندازه کافی اندوه داشته باشی تا یک انسان باقی بمونی و به اندازه کافی امید تا خوشحال بمونی. همیشه خودتو جای دیگران بگذار، اگر حس میکنی چیزی ناراحتت میکنه، احتمالاً دیگران را آزار میده. شادترین افراد لزوماً بهترین چیزها رو ندارن، اونا فقط از اونچه تو راهشون هست بهترین استفاده رو میبرن. شادی برای اونایی که گریه میکنن و یا صدمه میبینن زنده است. برای اونایی که دنبالش میگردن و اونایی که امتحانش کردن. چون فقط اینها هستن که اهمیت دیگران رو تو زندگیشون میفهمن. عشق با یک لبخند شروع میشه، با یک بوسه رشد میکنه و با یک اشک تموم میشه. روشنترین آینده همیشه روی گذشته فراموش شده، شکل میگیره. نمیشه تا وقتی که دردها و رنجها را دور نریختی، توی زندگی به درستی پیش بری. وقتی به دنیا اومدی، تو تنها کسی بودی که گریه میکردی و بقیه میخندیدن. سعی کن یه جوری زندگی کنی که وقتی رفتی، تنها تو بخندی و بقیه گریه کنن
نویسنده : خانم وفامنش