.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

محض خنده

مورد داشتیم  یارو چربی خون داشته دکتر بهش گفته روزی6 کیلومتر پیاده روی کن.

بعد 6ماه زنگ زده به دکتره گفته رسیدم سر مرز ترکیه حالا  باید چه بکنم؟ :))

.

توی آسانسور واساده بودم یه دختری هم سوار شد

 اول ساکت بود بعد گفت: چطوری؟

گفتم: الحمدالله ...

 یه نگاهی به من کرد و هندزفری شو جابجا کرد !

معلوم شد داره با تلفن حرف می زنه!

هیچی دیگه منم تسبیحم رو از تو جیبم در آوردم ادامه دادم:

 الحمدالله الحمدالله الحمدالله الحمدالله الحمدلله

.

ﺭﻭ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻟﻌﻨﺖ ﺑﺮ ﭘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﻮﺩ!!!

چرا غمگین و افسرده؟!!

سلام

سعیم اینه که کم کم از کپی کنندگی محض دربیام و یه مقداری خودم بنویسم. از جمله تجربیات و سوابق نویسندگیم هم نویسندگی انشا در دوران ابتدایی راهنمایی بوده!! در واقع تجربه خاصی از نویسندگی ندارم، بنابراین خوشحال میشم ایراد هام رو در این زمینه مورد نقد قرار بدید.

چیزی که مدتیه نظرمو جلب کرده اینه که داره افسردگی و غم و عاشقی،کلاس و پرستیژ تلقی میشه! چیزی که قدیما بعنوان رسوایی ازش یاد میشد الان شده کلاس! حالا کاری به عشق و عاشقی ندارم.

ولی چرا غم؟؟!! چرا نباید خوش بود؟؟! مگه چقدر قراره عمر کنیم!

حتما میگید خوشی و شادی وقتی هست که دلیلش باشه، وقتی همه چی روبراه باشه.

ولی چرا برای شاد بودن دنبال دلیل میگردیم ولی برای شاد نبودن دلیل نمیخوایم؟! درحالیکه ناراحتی دلیل میخواد نه شادی.

آره شاد بودن دل خوش میخواد که این دل خوش با یاد خدا و تلاش بدست میاد. اینکه مطمئن باشیم امروز طوری کار میکنیم که آینده پشمون نخواهیم شد. 3 دلیل دیگه شاد بودن که خودم خیلی بهش اعتقاد دارم:

1) اعتماد بنفس....2) اعتماد بنفس.... 3) اعتماد بنفس.

وقتی اعتماد بنفس داریم آرامش داریم، به خودمون اطمینان داریم و اثر این انرژی مثبت باعث میشه طرف مقابلمون هم ما رو انسان موفق و بالتبع قابل احترامی بدونه. ضمن اینکه در خود انسان هم یه اطمینان خاطری بوجود میاد.

دلیل افسردگی هامون اینه که چیزی در وجودمون پیدا نکردیم که بهش افتخار کنیم. اسممون هست مهندس ولی خودمونم میدونیم چیزی تو کاسمون نیس. از دبیرستان اونچه از دانشگاه بهمون گفتن فقط کلاسای مختلطش بوده(!!) نه دانش و دانش اندوزی. پس دیگه چه توقعی داریم.

پس برای آموختن و پیشرفت و شاد بودن منتظر فرج نباشیم که فرج میتونه هر ثانیه ای از زندگیمون باشه.

ﮔﻔﺖ: این روزا ﺑﯽ ﻣﻦ

ﭼﯽ

ﻣﯿــــــــﮑﺸﯽ ؟!!!

ﮔﻔﺘﻢ دو سیب !!!
میخام سر به تنت
نباشه ،ﻭﺍﻟـــــــــــــــــــــﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ
ﻓﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﻣﯿﻤﯿﺮم!!

چگونگی تغییر سرعت موتورهای القایی

همونطور که در جزوه ماشین 2 خوندید با تغییر رئوستای خارجی یا تغییر ولتاژ و یا تغییر فرکانس ورودی میشه سرعت موتور رو تغییر داد. البته همونطور که در جزوه بیان شده این راه ها نقطه کار موتور رو جابجا میکنه و موتور رو ناپایدار میکنه. اینها چیزهایی بود که به عنوان مطالعه آزاد در جزوه گفته شده بود ولی راهکاری برای تغییر سرعت اصولی موتورهای القایی گفته نشده بود.

بنابراین تصمیم گرفتم تا رهکارش رو در حد خلاصه و در حد علم ناچیز خودم بیان کنم.


هر موتور فرکانس و ولتاژ نامی خاص خودش رو داره که نسبت فرکانس به ولتاژش رو با n نشون میدن. (n= f / v )

برای داشتن یک نقطه پایدار باید n ثابت بمونه.

همونطور که میدونید سرعت میدان گردان ( ns ) با فرکانس رابطه مستقیم داره. پس با تغییر فرکانس میشه سرعت رو تغییر داد. ولی برای پایداری باید n ثابت بمونه. پس ولتاژ نیز به همون نسبت تغییر داده میشه.

مثلا برای یک موتور 4 قطب 50HZ با ولتاژ 400 مقدار n میشه 1/8. سرعتش هم حدودا 1450 دور خواهد بود. اگر همین موتور رو به فرکانس 40 و ولتاژ 320 وصل کنیم مقدار n همان 1/8 خواهد ماند ولی سرعت موتور حدود 1160 دور خواهد شد.

به این ترتیب تونستیم سرعت موتور رو با حفظ پایداری اون تغییر بدیم.


البته امروزه با استفاده از درایو اینورتر براساس همین اصولی که من گفتم این کار انجام میشه.

توجه داشته باشید که این روش برای موتور های القایی ( تکفاز و سه فاز) کاربرد داره و با روشی که برای تغییر سرعت موتورهای دالاندر (براساس تغییر تعداد قطب ها) استفاده میشه فرق داره.

ناخدای شجاع!

در ایام قدیم یه کشتی باری بود که ناخدای شجاعی داشت.


یک روز دزدان دریایی به کشتی حمله کردند ناخدا گفت :

اون پیراهن قرمز منو بیارید، پیراهن رو پوشید و در کنار

 ملوانانش مردانه جنگید و دزدان را فراری داد. از او

 فلسفه پیراهن قرمز را پرسیدند. گفت: برای این است که

 اگر من زخمی شدم و خونریزی کردم، شما نفهمید و

روحیه تان را از دست ندهید. چند بار دیگر هم همین

 اتفاق افتاد و هر بار دزدان در مصاف با کاپیتان پیراهن

قرمز شکست می خوردند. یک روز دیده بان گفت : ۳۰ تا

کشتی دزدان همزمان به ما حمله کرده اند. همه وحشت

کردند یکی دوید تا پیراهن قرمز کاپیتان را بیاورد. کاپیتان

 که این دفعه حسابی ترسیده بود گفت:

پیراهن قرمز لازم نیس، اون شلوار قهوه ای منو بیارید!!

کسی چه می داند ؟!

کسی چه می داند ؟؟؟

 

 

شاید "یاسین" قلب قرآن

 

همان یا حسین باشد

 

اما بدون سر

فقط کنترلی ها بخوانند!

سلام دوستان خوبم...

چند وقتیه که بخاطر حرفای بعضی از اساتید یا بچه های دیگر گرایشها ، حس میکنم شاید بعضی از بچه های کنترل از اینکه کنترل رو انتخاب کردند پشیمون باشند. فکر میکنم دلیلش این باشه که از گرایشمون اطلاعات کافی نداریم.

همونطور که میدونید قدرت اصول و بیس برق هستش. پس حتی یه کنترلی باید با درسای ماشین، مدار فرمان و رله حفاظت آشنا باشه. در اینصورت خواهید دید که یک کنترلی نسبت به یک قدرتی چقدر تواناتره.

کنترل یعنی اتوماسیون. پیچیده ترین سیستمی که یک قدرتی میشناسه رو یک کنترلی میتونه بصورت کاملا اتوماتیک و بدون نیاز به وجود یک اپراتور طراحی کنه. یک نیروگاه که افتخار قدرتیاست امکان نداره بتونه به کار بیفته و به شبکه متصل بشه اگه یک مهندس کنترل بالا سرشون نباشه. اینکه یک ژنراتور در یک نیروگاه بتونه راه بیفته و به سرعت سنکرون برسه و به فرکانس شبکه برسه و ولتاژش ثابت بمونه و... کارای کنترلی ای هستش که باید انجام بشه.

همونطور که گفتم قدرت بیس برق هستش. بیس هر علمی لایتغیره ولی کنترل پویاست و جای پیشرفت داره. هر روز دستگاه های جدید برای ارتقاء سطح کنترل ماشین ها و ادوات به بازار میاد و بنابراین یک کنترلی باید با علم روز پیش بره.

اینو بدونید که کسی که میگه قدرت آره و کنترل نه یا اطلاع کافی نداره یا از روی حسادت و لجاجت اینو میگه.

پس اعتماد بنفس داشته باشیم و خوشحال باشیم که رشته و گرایشمون top هستش.


شاد باشید

یادش بخیر!

سلام دوستان...

راستش امروز دوباره رفتم اولین پستایی که بچه ها در ابتدای عضویتشون توی وبلاگ گذاشته بودند رو بازدید کردم.

از نظرات و تعدد پستها شور و نشاط بچه ها موج میزد. وقتایی که تا کلاس تعطیل میشد همه میریختیم توی سایت دانشگاه تا سری به وبلاگمون بزنیم. از پستهایی که مربوط به " زمان رفع اشکال نقشه کشی و مشاعره و صندلی داغ و دعا برای مادربزرگ آقای پردل و عکس یادگاری بچه ها در ترم 1 " گرفته تا...

اون روزهایی که بچه ها توی خوابگاه کلیپ طنز میساختند و میذاشتند برا DN ، کل کل ها بین خانوما و آقایون، چت روم وبلاگ و  feiz-ctrl90.loxblog.com

روزایی که بخاطر بحثای زیاد همه همدیگرو به آرامش و صمیمیت و اتحاد دعوت میکردند.

اون شور الان دیگه نیست. روزایی بود که حسن بنر میذاشت که" به دلیل به روز بودن سایت از صفحات دیگر نیز بازدید فرمایید" در حالی که الان با وجود این لیست نویسندگان بلند بالا، عملا 2-3تا نویسنده بیشتر نداریم. حالا دلیلش میتونه کم کاری بروبچه های نویسنده یا تفاوت اخلاق بچه ها با هم یا کلیشه ای شدن وبلاگ و یا سنگین شدن درس ها(که این مورد درباره بچه های ما صدق نمیکنه!!) باشه.  توی همه جا هم این مشکلات بطور طبیعی وجود داره .

ولی اون روزا با همه خاطرات تلخ و شیرینش گذشت و الان حداقل خاطراتش برامون مونده که میتونیم مرور کنیم. مراقب باشیم که از این نصفه باقیمونده باهم بودنمون حداقل یه خاطره برامون بمونه.

بد نیست وقت کردید پستهای صفحه 90 به این طرف رو بخونید.

درود بر آینده.

محض خنده

روایت است روزی یکی از مریدان بر شیخ وارد شدندی و وی را مشغول گشت و گذار در اینترنت با Internet Explorer دیدندی، مرید گفت یا شیخ این چه سِر است که از Firefox یا Chrome استفاده نمی کنندی؟
لااقل از Opera یا Safari استفاده کنندی. شیخ خشمگین شد و لپ تاپ خویش از پهنا بر حلقوم مرید داخل کرده، فرمود: بـــــــُز....! مگر نمیدانی که ریاضت کشیدن از عادات مردان خدا بودندی؟؟ مرید که این بشنید، خشتکش بالا کشیده، نعره زنان به سمت رایانه خویش شتافت و Windows 7 64 bit Ultimate خود را پاک نمود و تا آخر عمر از DOS و Windows Me استفاده کردتا رستگار گردد..

.

یکی از سوالاتی که الان ذهن منو ۸بانده آسفالت کرده اینه که چرا لنز دوربین دایره س ولی عکسی که میگیره مربعه ؟؟؟

.

همیشه آرزوم این بود مخاطب خاصم بهم خیانت کنه و عکساشو بندازم تو شومینه بسوزه ولی خوب اولا که عکساشو ندارم ، دوما من اصلا مخاطب خاص ندارم و سوما هم بین خودمون بمونه ، شومینه هم نداریم !

.

به ﺑﻌﻀﯿﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ :

ﺗﻮﺭﻭ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺕ ۲ﺗﺎ ﺳﺎﻧﺪﯾﺲ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺮﻭ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺪﻩ !

.

عاقا یه بار ابتدایی یه نفر از اداره اومده بود ازمون تست بگیره نوبت من که شد یه عکس نشونم داد توش۳ تا گاو بود گفت چند تا گاو توی این عکس هست؟ من فکر کردم حتما یه نکته‌ای باید توش باشه دیدم یه دونه‌شون کوچیک‌تره پیش خودم گفتم این حتمن گوساله‌س بهش گفتم ۲تا، در حالی که چشماش ۴ تا شده بود گفت پسرم بیشتر دقت کن از اول درست بشمار!!

نگا کردم سریع گفتم: یکی؟؟! احتمالا فک کرد معلول ذهنیم چون بدونِ هیچ حرف یا عکس العملی رفت سراغ نفر بدی :| !!

بخوانید بخاطر عزیزانتان!

نیکوس کازانتزاکیس نقل می کند که در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را بر روی درختی می یابد، درست هنگامی که پروانه خود را برای خروج از پیله آماده می سازد. اندکی منتظر می ماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود آغاز به گرم نمودن پیله می کند، تا این که پروانه خروج خود را آغاز می کند. اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد.

او می گوید: بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم.

آن جنازه ی کوچک تا به امروز، یکی از سنگین ترین بارها، بر روی وجدان من بوده است. اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد: فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان. بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن، شاهد بودن وسختی کشیدن عزیزان و صبوربودن و مقاومت کردن، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما و فرزندانمان برگزیده است.

محض خنده

مورد داشتیم دختره به خاطر کلیپسش توی ماشین جا نشده ، مجبور شدن عین لوله پولیکا کلشو یه وَرَکی از پنجره بندازن بیرون !
.
یه پسر همسایه داریم خوشگل ، فشن ، ابرو شمشیری ، خوش آرایش ، خوش ادا  و شیطون ، فقط کافیه از سوسکم بترسه تا واسش یه شوهر خوب پیدا کنیم !!!
.
من یه بار هشت صبح پاشدم که مثلا کامروا شم انقدر حوصله‌م سر رفت ساعت ده دوباره خوابیدم
.
ﻣﻦ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﯾﺸﺐ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺭﯾﻠﯿﺸﻦ ﺷﯿﭗ ﯾﻪ نوع ﮐﺸﺘﯽ ﺗﻔﺮﯾﺤﯽ ﻭ ﺗﻮﺭﯾﺴﺘﯿﻪ …
از ﺑﺲ ﮐﻪ ﭘﺎﮐﻢ ﻣﻦ !
ﺗﺴﺒﯿﺢ ﻣﻦ ﮐﻮ ؟؟؟
.
این !
نه این یکی !
نه دیگه این !
خدا وکیلی روی این یکی برم دیگه …
“من هنگامی که میخوام سوار پله برقی بشم”
.

اینقد دوست دختر نداشتم که…
طرز استفادشو نمیدونم :|
اول باید تو اب جوش بجوشونی !؟ O.o

.

من حاضرم آمونیاک خالص تنفس کنم ولی….

بوی ماه مهر به مشامم نرسه . . .

به ادامه مطلب توجه بفرمایید...

ادامه مطلب ...

سیرت یا صورت؟!

دختر دانش آموز صورتی زشت داشت.
دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره...
روز اولی که به مدرسه ما آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند.
نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت...
او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید : میدونی زشت ترین دختر این کلاسی؟!!
یک دفعه کلاس از خنده ترکید …
بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :
اما کاترینای عزیزم ، بر عکس من  تو بسیار زیبا و جذاب هستی ...
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند...
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود :
به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود.
ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد.
مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا! و حق هم داشت...
آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود؟!
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم ...!
5 سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت : برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند. روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟!
همسرم جواب داد : من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...!
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید ...