خیلی حرفا رو راحت میزنی اما
بعضی حرفا رو نمیشه گفت، باید خورد . . .
ولی بعضی حرفا رو نه میشه گفت، نه میشه خورد؛
می مونه سر دل!
میشه دلتنگ!
میشه سکوت!
میشه بغض . . .
میشه درد...
میشه کوفت...
میشه همون وقتی که خودتم نمی دونی چه مرگته ....
چگونه بخوانمت؟ چگونه یادت کنم؟ که شرمسارم از اینکه چون تو خدایی و چون ما بندگانی چون تو مهربان وبنده نواز وبخشنده و چون بندگانی بی رحم و متجاوز
خدایا !
شرمسارم که بندگانت به نام تو سر از تن جدا میکنند.
خدایا !
خجلم که بندگان تو به نام تو آزار و شکنجه می دهند و حقوق انسان ها را زیر پا می گذارند.
خدای زیبای من
همه لحظه هایم بی تو خاموش می شوند …
چراغی روشن کن ،
من از بی تو بودن میترسم !
عارفی را دیدند با مشعلی و جام آبی در دست میرود.
پرسیدند:کجا میروی؟
گفت:میروم با آتش ،بهشت را بسوزانم و با آب جهنم را خاموش کنم،
تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند،
نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم.
گفتم: خدایا! سؤالى دارم ...
گفت: بپرس ...
پرسیدم: چرا وقتى شادم همه با من میخندند ،
ولى وقتى ناراحتم کسى با من نمى گرید ؟!
جواب داد: شادى ها را براى جمع کردن دوست آفریده ام
ولى غم را براى انتخاب بهترین دوست ....
عاقبت پر میشود این حفره ها …
از من و تو، از من و ما ، از شما …
یک نه، ده نه ، صد دهان دارد زمین
عشق خوردن ، عشق بلعیدن بسی دارد زمین …
“گیله مرد”
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!
غمگین نپاش بر تنِ دفتر دوات را
گاهی بیا گریز بزن خاطرات را
اصلا بگو؟ کدام دلِ قدر ناشناس
رنجانده است دخترِ خوبِ دهات را
این چشم های نافذ باران گرفته ات
یادم می آورد شبِ خیس قنات را
آن کوچه های خاکی تا پاسِ شب رها
آن شب نشینِ ساده و بی سور و سات را
آن سفره ی همیشگی کاسه های ماست
خیساندنِ مداوم نانِ بیات را
آن دختری که با دو سه تا سکه ی سیاه
می ریخت توی جیبِ لباسش نشاط را
سپیده مختاری
حالِ دلم خوب که نه !
امّا تــو که بیائی گمان می کنم خوب تر خواهد شد
بیخودی پرسه زدیم،صبحمان شب بشود
بیخودی
حرص زدیم،سهممان کم نشود
ما خدا را
با خود، سر دعوا بردیم،
و قسم ها
خوردیم، ما به هم بد کردیم
ما به هم بد
گفتیم،ما حقیقتها را،زیر پا له کردیم
و چقدر حظ
بردیم،که زرنگی کردیم،
روی هر
حادثه ای ،حرفی از عشق زدیم،
از شما
میپرسم،ما که را گول زدیم؟؟
ای آخرین توسلِ سبزِ دعای ما؛
آیا نمی رسد به حضورت دعای ما؟
شنبه، دوباره شنبه ...، دوباره سه نقطه چین؛
بی تو، چه زود می گذرد هفته های ما ...