زندگی میگه :اخه تو حقیقتی و من یک دروغ.
این یکی از تضادهای زندگی ماست؛
که همیشه کار اشتباه را؛
در بهترین زمان ممکن انجام می دهیم ...!
«چارلی چاپلین»
پاییز که شد؛
به جُرمِ کم کاری اخراجش کردند؛
رُفتگری که عاشق شده بود؛
و برگ ها را قدم می زد و جارو نمی کرد ...
برسر نعش گل ام بنین (س) غوغا شد
همه گفتند:حسین بن علی(ع) تنها شد
تاکه حیرت زده دردشت دو دستت دیدم
گفتم ازیوسف من یک اثری پیدا شد
صوت ادرکنی تو گم شده در هلهله ها
این چه شوریست که درلشگریان برپاشد
تا که دیدم بدنت را کمرم درد گرفت
خیزازجا و ببین پشت حسینت تا شد
از بلندای قدت جای دو لب باقی نیست
این همه تیر کجای بدن تو جا شد
با چه بغضی زده این ضربه خدا می داند
که ز فرق سر تو تا به ابرو وا شد
صورت تو اثر از چادر خاکی دارد
گوئیا سجده تو بر قدم زهرا (س) شد
گوئیا لشگری از پیکر تو رد شده اند
زیر پا خطبه ترویه تو امضا شد
بین یک دشت تنت ریخته صاحب علمم
صحـنه قتلگهت علقمه نه دریا شد
چـنـد وقـتـیـسـت بـه جـاے یـک جـرعـه آب ِ خـوش،
"بـغـض" از گـلـویـمـان پـایـیـن مـے رود،
ایـهـالـنّـاس ...
دل را لـگـد نـکـنـیـد !