۱۸ الی ۲۰ سالگی: حداقل لیسانس داشته باشد،قدبلند،خوش بر و رو، خوش تیپ، خوشمزه!، پولدار،دارای ماشین (حداقل ۲۰۶)،ترجیحا خارج رفته.
لطفا به ادامه مطلب بروید............
اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. (ضرب المثل اسپانیایی)…
۱-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت. (ضرب المثل آلمانی)
۲- مردی که به خاطر”پول” زن میگیرد، به نوکری میرود. (ضرب المثل فرانسوی)
۳- لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست. (ضرب المثل چینی)
یک گروه از دانش آموزان در باره هفت چیز عجیب در دنیای امروز به بحث پرداختند.
اگر چه مخالفتهایی بود اما در ادامه به معرفی آنهایی می پردازیم که بیشترین رای را آورده اند:
1. اهرام مصر
2. تاج محل
3. دره های عمیق
4. کانال پاناما
5. مجموعه سازه های امپراتوری
6. قصر سلطنتی سنت پطرز
7. دیوار بزرگ چین
پس از جمع آوری آرا، توجه معلم به یکی از دانش آموزانی که هنوز نوشته اش را تمام نکرده بود، جلب شد. از دانش آموز پرسید که آیا مشکلی هست؟آن دختر جواب داد،“ بله، یک کمی. چون تعدادشان زیاد بود من نتوانستم روی همه آنها فکر کنم. معلم گفت ” خوب، به ما بگو چی نوشتی؟ شاید ما بتوانیم به تو کمک کنیم.“آن دختر تاملی کرد و گفت:“ من فکر می کنم که هفت چیز عجیب دنیا اینها هستند:
1. دیدن
2. شنیدن
۳. لمس کردن
4. چشیدن
5. احساس کردن
6. خندیدن
7. و دوست داشتن
کلاس آنقدر ساکت شد که حتی صدای افتادن یک سوزن را هم می شد شنید.
چیزهایی که ما ساده و معمولی می دیدیم به درستی که عجیب بودند!
یک یاد آوری :
با ارزش ترین چیزها در زندگی ساخته دست یا قابل خرید نیستند.
آنقدر مشغول نباش که از کنارش بی تفاوت رد بشوی.
این ماجرا در خط هوایی TAM اتفاق افتاد
یک زن تقریباً پنجاه ساله ی سفید پوست به صندلی اش رسید
و دید مسافر کنارش یک مرد ساهپوست است با لحن عصبانی مهماندار پرواز را صدا کرد
مهماندار از او پرسید “مشکل چیه خانوم؟”
زن سفید پوست گفت:
“نمی توانی ببینی؟ به من صندلی ای داده شده که کنار یک مرد سیاهپوست است
من نمی توانم کنارش بنشینم، شما باید صندلی مرا عوض کنید!”
مهماندار گفت: “خانوم لطفاً آروم باشید، متاسفانه تمامی صندلی ها پر هستند، اما من دوباره چک می کنم ببینم صندلی خالی پیدا می شود یا نه”
مهماندار رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت: “خانوم، همانطور که گفتم تمامی صندلی ها در این قسمت اقتصادی پر هستند، من با کاپیتان هم صحبت کردم و او تایید کرد که تمامی صندلی ها در دسته اقتصادی پر هستند، ما تنها صندلی خالی در قسمت درجه یک داریم”
و قبل از اینکه زن سفید پوست چیزی بگویید مهماندار ادامه داد: “ببینید، خیلی معمول نیست که یک شرکت هواپیمایی به مسافر قسمت اقتصادی اجازه بدهد در صندلی قسمت درجه یک بنشیند، با اینحال، با توجه به شرایط، کاپیتان فکر می کند اینکه یک مسافر کنار یک مسافر افتضاح بنشیند ناخوشایند هست.”
و سپس مهماندار رو به مرد سیاهپوست کرد و گفت: “قربان این به ای معنی است که شما می توانید کیف اتان را بردارید و به صندلی قسمت درجه یک که برای شما رزرو نموده ایم تشریف بیاورید…”
تمامی مسافران اطراف که این صحنه را دیدند شوکه شدند و در حالی که کف می زدند از جای خود قیام کردند.
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز….
وای خدای من، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش
باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟
دارن میسوزن مواظب باش، گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی … هیچ وقت!!
برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
زن به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟؟!!
شوهر به آرامی گفت: فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم، چه بلائی سر من میاری!!!
یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،
نظر یادتون نره دوستان گلم
دانشجوی تازه وارد : هالوی خوش شانس
دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان
دانشجویان پرسر و صدا = گروه لیان شان پو
دانشجوی پزشکی : به خاطر یک مشت دلار
خانواده دانشجویان : بینوایان
دانشجوی مدل رپی : الو، الو، من جوجوام
انتخاب درس افتاده : زخم کهنه
اولین امتحان : جدال با سرنوشت
مراقبین امتحان : سایه عقاب
تقلب : عملیات سری
روز دریافت کارنامه : روز واقعه
اعتراض دانشجو : بایکوت
اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم
دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد
آینده تحصیل کرده : دست فروش
رئیس دانشگاه : مرد نامرئی
استاد راهنما : گمشده
دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده
سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ
کتابخانه دانشگاه : خانه عنکبوتان
ژتون فروشی : آژانس شیشه ای
علت نیافتن بعضی از دانشجویان : رابطه پنهان
التماس برای نمره : اشک کوسه
سوار شدن به اتوبوس : یورش
ترم آخر : بوی خوش زندگی
تسویه حساب : خط پایان
عمر دانشجو : بر باد رفته
مسئول خوابگاه : کاراگاه گجت
ادامه تحصیل تا دکترا : دیدار در استانبول
حتما افراد زیادی با مدل موهای سیخ سیخی را دور و برتان دیده اید، خوشبختانه فعلا خبری از مدل موی سیخ سیخی نیست اما چند سال پیش که مد بود همه این افراد را با لقب برق گرفته صدا می زدند. اما واقعا وقتی ما را برق می گیرد چه اتفاقی درون بدن ما می افتد؟
لطفا به ادامه مطلب بروید............
1- بعضی از مردم به خاطر گذشتهشان، تحصیلاتشان و... موفق نیستند.
هیچ کس نمیتواند موفق باشد مگر بخواهد و سپس برای بدست آوردنش بکوشد.
2- افراد موفق اشتباه نمیکنند.
آنها هم مثل ما اشتباه میکنند فقط اشتباهشان را تکرار نمیکنند.
3- برای موفق شدن باید 60 (70، 80، 90 و...) ساعت در هفته کار کرد.
موفقیت به «زیاد» انجام دادن کاری ربط ندارد، بلکه بیشتر به «درست» انجام دادن آن ربط دارد.
4- فقط اگر قواعد خاصی را اجرا کنیم موفق میشویم.
چه کسی قواعد را به وجود میآورد؟ موقعیتها متفاوتند. گاهی لازم است از قواعد خاصی پیروی کنیم و گاهی نیز باید قواعد ساخته خودمان را بکار بندیم.
ادامه مطلب ...خدایا !
بحران زده ام ، نمی دانم به کجا رو کنم ! به چپ و راست رو می کنم ، به پس و پیش و فقط ظلمت را می بینم. به درون رو می کنم ، ستاره ای می بینم خدایم ! تو آن ستاره ای ، و اگر تو با منی ، درون من ، کنار من ، هیچ نیرویی در این دنیا نمی تواند مرا شکست دهد. هر چه جلال است، از آن توست! خدایم ! حتی اگر در هیاهوی روزمرگی تو را از یاد ببرم ، تو مرا فراموش نخواهی کرد خدایم ! تو در تمامی مشکلات و دشواری های زندگی ،نیرو و اقتدار منی خدایم!راهی نمی بینم و آینده پنهان است اما مهم نیست ، همین کافی ست که تو همه چیز را می بینی.
ادامه مطلب ...خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
با سلام پرپرشدن یاس بوستان حضرت رسول(ص) حضرت زهرا(س)بر مسلمانان ورهروان آن حضرت بویژه دانشگاه فیض تسلیت میگم.امیدوارم خودش دستامونا بگیره.
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا
* دوست داشتن هنر زندگی است
دوست داشته باشیم تا زندگی کنیم *
آرامش...
از همان جایی آغاز میشود که در آن زندگی می کنی
ایجاد آرامش در خانه تو کار دیگران نیست
این کاری است
که تنها از عهده تو بر می آید...
آرامش
زمانی آغاز میشود
که شما باور کنید
با دیگران متفاوت هستید
هرکس شایسته عشقی منحصر به فرد است ...
_اویتا پادل ویلسون _
خوشبختی یک سفر است، نه یک مقصد.
هیچ زمانی بهتر ا زهمین لحظه برای شادبودن وجود ندارد
.زندگی کنید و از حال لذت ببرید.
اکنون فکر کنید و سعی کنید به سؤالات زیر پاسخ دهید:
نمیتوانید پاسخ دهید؟ نسبتاً مشکل است، اینطور نیست؟
نگران نباشید، هیچ کس این اسامی را به خاطر نمی آورد.
روزهای تشویق به پایان میرسد! نشانهای افتخار خاک می گیرند! برندگان به زودی فراموش میشوند!
اکنون به این سؤالها پاسخ دهید:
حالا ساده تر شد، اینطور نیست؟ افرادی که به زندگی شما معنی بخشیدهاند، ارتباطی با "ترینها" ندارند،ثروت بیشتری ندارند، بهترین جوایز را نبردهاند، ... آنها کسانی هستند که به فکر شما هستند، مراقب شما هستند، همانهایی که در همه شرایط، کنار شما میمانند .
کمی بیاندیشید. زندگی خیلی کوتاه است.
و شما در کدام لیست قرار دارید؟
استاد زبان فرانسه در مورد مذکر یا مونث بودن اسمها توضیح میداد که پرسید :
کامپیوتر مذکر است یا مونث؟
همه دانشجویان دختر جنس رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند:
- وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستم.
- با آن که داده های زیادی دارند اما نادانند.
- قرار است مشکلات را حل کنند اما در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند.
- همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید که اگر صبر کرده بودید مورد بهتری از آن نصیبتان می شد.
و همه دانشجویان پسر به دلایل زیر جنس رایانه را زن اعلام کردند:
- به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد.
- کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد.
- کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعد ها تلافی کنند.
- همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پول خود را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید .
وزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن...
لطفا به ادامه مطلب بروید............