شاید علاقمند باشید که بدانید، چرا غازها به این شکل پرواز میکنند....
پرواز به شکل V .....
سال آینده به هنگام کوچ غازها به مناطق گرمسیر، برای گذراندن فصل سرد، به نحوه حرکت آنها که بصورت عدد هفت فارسی یا V انگلیسی است دقت کنید. پرواز بصورت گروهی، بهره وری و سرعت پرواز را تا حد 71% بالا میبرد. در مقایسه با غازی که بصورت تک میپرد.
اگر زن یا مرد اخلاق داشته باشند پس مساوی هستند با عدد یک
اگر دارای زیبایی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم
اگر پول هم داشته باشند پس دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم
اگر دارای اصل ونصب هم باشند پس 3تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم
ولی اگر زمانی عدد یک یعنی اخلاق رفت چیزی به جز صفر باقی نمیماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست
پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
سلام...
یه سوال که البته خیلی جوابش آسونه و ممکنه تکراری هم باشه.
اگه میشه جواب بدید...
*** شخصی از یک لوله فلزی عمودی میخواد بره بالا.این شخص درهر مرحله,۶متر میره بالا و ۴متر
سر میخوره میاد پایین.اگه ارتفاع لوله ۲۸متر باشه بعداز چند مرحله میرسه به بالای لوله ؟؟
اسمتون رو هم ذکر نمایید اگه میشه...
به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را بخوانید و شخصیت خودتان را محک بزنید.
دوران قبل از دانشگاه = حسرت
قبول شدن در دانشگاه = صعود
کنکور = گذرگاه کاماندارا
دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه
خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13
بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها
امتحان ریاضی = کشتار بیوجرسی
ادامه مطلب ...چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد
وسیع باش ، و تنها ، و سربه زیر ، و سخت....
نمیدانم امروز که به زندگیام نگاه میکنم،
• من کودکیام که بزرگ شدهام یا بزرگی که کودک بودهام؟
• کدام اصالت دارد؟؟
• فقط میدانم در این گذر نه من ثابت بودم و نه دنیای من، ولی وقتی به زندگی بقیه نگاه میکنم متوجه میشوم شکل تحول جهان ثابت است و تقدیر حجم عظیمی از سفر انسان را برعهده دارد، فقط میماند نگاه من که از پنجره اتوبوس زندگی به کدام صحنه بیشتر خیره شود؟ امیدوارم بتوانم بیشتر به معنا نگاشت زندگیام بپردازم.
• فقط تا امروز همین را میدانم که ای کاش کسی در دوران کودکی جدی بودن آن را به شوخی هم که شده به ما یادآور میشد و ما آن روز رویاهای خود را مینوشتیم و بزرگی هم از بزرگترهای زندگی مقدس بودنمان را به ما گوشزد میکرد.
• گاهی وقتی کودک بودم، فکر میکردم پیران زندگیام (سالخوردگان) اگر به کودکی خود بنگرند، چقدر زمان طولانی را باید در ذهن حاضر کنند، پس حافظه آنها از انجام این کار قاصر است و اینکه آن زمان را به یاد نمیآورند از کثرت صحنههای زندگی است، ولی امروز که در اوایل جوانی هستم متوجه شدم که بین کودکی و پیری آنقدر فاصله نزدیک است و صحنهها فشرده، که تفکیک آنها صرفا سختی کار است.
جوانی کجایی که یادت بخیر.....
جمله تکراری که همیشه تکرارش تازگی دارد
به نظر شما چطور میشه از دوران جوانی بهترین استفاده رو کرد؟؟؟
(دوستان لطفا در مسابقه هم شرکت کنید ...)
تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه جیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد… فریاد زد: خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟"
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟
آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم.
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم… چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است.
پس به یاد داشته باش، در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند.