.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

!!!

امروز مامنم اومده تو اتاق همینجوری وایساده نگام میکنه

بهش میگم : چیه مامان ؟؟ چیزی شده؟؟!!!

گفت : نه ... داشتم فکر میکردم هر چی عقب افتاده اس رفته آکادمی گوگوش ...
کاش تو هم میرفتی :|

من :|
عکدمی :| 

 

 

 

بدترین کاری که یه نفر می تونه با دلت بکنه ؛ اینه که باعث شه دیگه

ذوق نکنی از بودن هیچ کس ... !!! 

 

 

 

یه مرضی هم دارم که پاهامو بچسبونم به شوفاژ تا بسوزه بعد یهو بکشم کنار تا خوب شه بعد دوباره بچسبونم :| 

 

 

 

ﮐﯿﺴۀ ﺑﺮﻧﺞ ﻣﺤﺴﻦ ﭼﯿﺴﺖ ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﮐﯿﻒ ﺳﺎﻣﺴﻮﻧﺖ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ حمل قلیان به نقاط مختلف کشور 

 

 

 

 

لذتی که در چند روز تعطیلی قبل سال تحویل هست، در 13 روز تعطیلی بعدش نیست ..! :)) 

 

 

 

 

 

خیلی سعی کردم مث این فیلما دوتا بزنم تو گوش یکی بعد یهو به خودش بیاد زندگیش عوض شه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
منتها هر وقت اولیو زدم دعوا شد.ملت از خوشبختی فرار میکنن 

 

 

 

 

من و دو تا از دوستام رفته بودیم تو یه پاساژ فوق العاده، های کلاس..!.
یه اسانسور خیلی شیک داشت هوس کردیم سوار شیم، رفتیم توو دکمه طبقه 3 روز فشار دادیم.....
از اونجا که محیط خیلی باکلاس بود سعی میکردیم خیلی متمدانه و با نجابت رفتار کنیم واسه همین هممون رو به در آسانسور منتظر بودیم که الان باز میشه، الان باز میشه...اما باز نشد. :| :|افتادیم به جون در. دوستم میگفت بدبخت شدیم گیر کرده... :|اون یکی دوستم موبایلشو دراورد زنگ بزنه باباش .... :|یهو دیدیم صدای خنده میاد!.
برگشتیم پشت سرمونو نگاه کردیم و فهمیدم که ای دل غافل آسانسور دو تا در داشته و جماعتی بیرون در دارن ما رو تماشا می کنن..
.حلا با چه خجالتی رفتیم بیرون...بماند!!

!!!

وقتی که ما ایرانیا میخوایم کسی رو ستایش کنیم؛
عجب نقاشیه نکبت…
چه دست فرمون داره توله سگ…
چه صدایی داره کثافت …
چه گیتاری میزنه ناکس…
استاده کامپیوتره لامصب…
عجب گلی زد بی وجدان…
بی شرف کارش خیلی درسته…
دوستت دارم وحشتنـــــاک…
وقتی که میخوایم ناسزا بگیم یا نیش و کنایه بزنیم ؛

برو شازده…؟
چی میگی بامعرفت …؟
آخه آدم حســـابی…؟
چطوری آی کیو…؟
به به استاد معظــــم…؟
کجایی با مرام…؟
آقای محترم…؟
برو دکتـــر برو…؟

آموزش زبان کرمانشاهی :

دیدی چه به سرمان آمد؟ نگاه ناباورانه در مقابل اتفاقات عاطفی

گرفتیدمان بَنِ قَن؟: ما را سر کار گذاشته ای؟

ای هَی هَی هَی: چه وضعیت نابسامانی

سی زگش: آن شخص عجب شکم گند ه ای دارد

...
ویس میسی ویسا، ویس نمیسی ویس نیسا: اگر میتوانی منتظر من باش، اگر نه برو

بزنم بشد: تو توانایی مقابله با من را نداری

یه ی کمی بخنانمان: اندکی دلقک بازی دربیاور و ما را شاد کن

یه ی فیکه ای بکش: آن نفر جلویی را صدا بزن

ً تو قیفد به ای قافا مُخُوره:تو شایستۀ چنین مقام و منزلتی نیستی

کره شیتمان کردی: ما را تا مرحلۀ جنون رساندی

کُرَهههههههههههههههههههههههه؟: باور نمیکنم

هشتیدمان خَرِگ:ما را به روز سیاه نشاندی

میمانی آباجیه گی مه: شما شبیه خواهر من هستید

اککککککککککککککککک: غافلگیر شدم

بشیوانش: (1) آن چایی را به هم بزن. (2)دعوایی آبرومندانه راه بنداز و همه را بزن

دلِم دارَه میشیوَه: حالت تهوع دارم

علی آقای جاویدانی؟: چه خبر است برادر من، آنقدر هم قوی نیستی

کره نازار: آخییییییی، ناز نازی من

کم خِر بخور: کم دور خودت بچرخ، سرم گیج رفت

وژداناً تو ماله ایییییی حرفای؟: از پس آنچه که میگویی بر نمیآیی

تو ورقه ی دس میگیری؟بسیار ضعیف هستی

ولمان بکو : ما را در خلوت خود تنها بگذار

طنزکده

رفتم شیرینی بخرم به شیرینی فروشه میگم این شیرینی کشمشیا چرا توش کشمش نیست؟ یارو میگه شما شیرینی ناپلئونی می خرین لا هر کدوم ناپلئونه ؟
تا حالا اینقد قانع نشده بودم تو زندگیم :|


با گل رفتم بیمارستان، نگهبان میگه گل برای مریضتون آوردین، گفتم پ نه پ اومدم خواستگاری تو با این سیبیلات...


از اینکه فرزندانم در آینده چه مامان باحالی دارند واقعا بهشون غبطه میخورم !


روز اول استاد دانشگاه به دانشجوها گفت ایمیلهاتون را برام بفرستین
اینا ایمیل هاشونه:

گودزیلا 125
جی جی سوسول
پیشی ملوس نازی
جیجلتو بوخولم_112
sharj midam _web migiram 69
:|
  

چیز چیست ؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کلمه ایست شگفت انگیز در زبان فارسی که میتواند جایگزین تمـــام کلمات دیگر شود :)) 
 
داشتم تو پیاده رو میرفتم که یهو یه موتوری توی عابر پیاده با سرعت از بغلم رد شد و نزدیک بود بزنه به من!

داد زدم اینجا عابر پیادَست ها!!!

جواب داد اینجا ایرانه ها!!!

حرفش تا حدی منطقی‌ بود که کاملا قانع شدم ,,,

 وقتی با فک و فامیلا اسم فامیل بازی میکنم:

اسم: غلام
فامیل: غلامی
غذا: غلام پلو
میوه: غلام سبز
شغل: غلام فروشی
شهر: غلام رود
کشور: غلامستان
گل: غلام بو
اشیا: غلام پلاستیکی
ماشین: همونی که غلام سوار میشه!( اسمشو نمیدونم)
من :|
غلام:|...


 نقش منشی در فیلم های ایرانی:

- آقای رییس من بهشون گفتم شما جلسه دارین ولی ایشون .......

-اشکالی نداره، شما بفرمایید,,,
:))))
 

دانشجوی عزیز ! دوست تحصیل کرده ی من !
شمایی که فردا میخواین دکتر مهندس این مملکت بشی! واقعا نمیدونی تو کلاس باید موبایلت رو خاموش کنی؟

نمی بینی خوابیم سر کلاس؟؟


یکی از تفریحات بچگیمونم این بود جوراب پشمی میپوشیدیم پامونو میکشیدیم رو فرش بعد انگشتمونو میزدیم به دوستامون برق امیگرفتشون کلی حال میکردیم ...اصن یه حالی میداد که نگو...


یارو میره دستشویی برق میره عربده میکشه
زنش بهش میگه چرا عربده میکشی برق رفته
میگه فکرکردم زیاد زور زدم کورشدم :))))) 

 

زمان مکالمات تلفنی

پسر به پسر = ۰۰:۰۰:۵۹

مادر به پسر = ۰۰:۱۰:۳۰

پدر به پسر = ۰۰:۰۲:۳۶

پسر به دختر = ۰۱:۱۵:۰۱

دختر به دختر = ۰۰:۲۹:۵۹

دختر به پسر = ۰۰:۰۰:۰۵

...

 

بابام اومده زده پس فرقم میگه همه رفتن مدرسه تو چرا نمیری؟

گفتم بابا من ترم پیش فوق لیسانس گرفتما :|

یکم فکر کرد باز زد پس فرقم گفت پس چرا سر کار نمیری؟:O

گفتم پدر من نزن ،دنبال کارم؛گیر نمیاد!

باز زد پس سرم ؛دیگه اشک تو چشمام حلقه زد؛
میگه اگه رشته تحصیلیت خوب بود الان کار داشتی!:|
...
 


خواستم فقط بره دیگه نزنه گفتم بله باباجون حق با شماست!

باز زد پس فرقم گفت خودتو مسخره کن بعدم رفت.

من :|

خوب پدر من دلت تنگه زدنه چرا بهونه میاری؟بیا بزن زود برو دیگه.

 
من قبلنا همش به بدنم شامپو بدن خارجی میزدم، ولی از وختی فهمیدم تو روز قیامت قراره بر علیه من شهادت بدن، بهشون گریس م نمیزنم، آدم فروشای پس فطرت:| 

آیا میدونستین وقتی لبهاتون رو غنچه کنید دماغتون گشاد میشه؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
...
 

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا بشه یا نشه دلیل نداره تو الان اونجوری کنه ضایه!!!

 

تا حـالا به بچـه ی 2 , 3 سـاله آدامـس اُکالیـپـتوس اوربـیت دادیـن؟؟


.
.
.

.
بعد از بیست ثانیه،همه شکلک های یاهو رو می تونین تو صورتش ببینین!!!!!!!!!!!!!!!


سر شب لپتاپ رو خاموش کردم رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده
5 دقیقه اول خونواده :o
5 دقیقه دوم خونواده :|

1 دقیقه بعد مامانم : لپتاپت سوخته ؟

من : نه
3 دقیقه بعد بابام : اینترنتت شارژش تموم شد ؟
من : نه
اندکی بعد بابام : چی شده حالت خوب نیست؟
...

من : نه چطور ؟
...
یذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست ؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم
بابام : مطمئنی طوری نشده ؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه ؟
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم:|
 
 
 
 
اون پسرایی که وقتی یه روز نمیبینیشون اعصاب واست نمیمونه !

اون پسرایی که شب پشت تلفن دوتایی خوابتون میبره!

اونایی که بهت زنگ میزنن قـــــــــــــند تو دلت آب میشه!

همونایی که وقتی کنارت نشستن بهت اس ام اس میدن دوست دارم !

اونایی که قربون صدقه می رن دلت ضعف می ره !

...
همونایی که وقتی از دور می بیننت قند تو دلشون آب می شه

و یه لبخند میاد گوشه لبشون !

این پسرا اصلا به دنیا نیومدن تا حالا D:

هیچ گونه ای از این آدما مشاهده نشده که بخواد منقرض هم شده باشه :)))

گفتم که در جریان باشید :)))

 
 
 
 
جاستین بیبر گفت یکی از آرزوهاش اینه بره ایران و برای هواداراش بخونه,میخواد محبت های شمارو جبران کنه :)))
 
 
 
 
مهم نیست ما تو چه گروهی هستیم مطمئنا اون یکی گروه بیشتر خوش میگذره 
 
 
 
 
یه تاکسی شخصی اومد مسافر بزنه بد تاکسی خطیه نزاشت

اومد بزور یارو رو برد تو ماشین خودش بد یه کم جلوتر تصادف کرد |:

کلـــــــید‌ اســــــــرار =))))

 
 
 
 
 
زندگی من شباهت عجیبی به این شخصیت های بزرگ تاریخ ایران داره.
البته بیشتر همون اولش که میگن:
وی در یک خانواده مذهبی و به لحاظ مالی متوسط به دنیا آمد.
 
 
 
 
 
دوستی تعریف میکرد :
تو جاده شمال یه تصادف شده بود ...
همه جمع شده بودن ...
منم برای اینکه صحنه رو از نزدیک ببینم ازون ور داد زدم گفتم : برید کنار برید کنار من پدرشم...
وقتی که رسیدم دیدم اونی که تو خیابون افتاده الاغــــــــــــه :|
 
 
 
 
اگه یه موقعی تو یه موقعیتی گیر کردین که یکی می خواست بکشتتون زودی بگین :

>بکش ! بکش راحتم کن معطل چی هسسی؟ د یالا لعنتی !

تو همه فیلما امتحان خودشو پس داده.

البته در مورد سیلی پدر کاملا بی نتیجه بوده !

 
 
 


فقط یک ایرانی ....

پبامبر اعظم(ص):
روزی مردانی از سرزمین پارس به دور ترین نقطه ی علم خواهند رسید
ناپلئون بناپارت:
...
اگر نیمی از لشگریانم ایرانی بودند
تمام دنیا را فتح میکردم...
آدولف هیتلر:
اگر مهندسان اسلحه ساز من ایرانی بودند
صد سال قبل از تولدم نازی دارای بمب اتمی میشد
بن لادن:
اگر دنبال مردانی هستی که تا پای خونشان از عهدشان دفاع کنند
در سرزمین پارس به کاوش بپرداز
اسکندر :
اگر روزی دیدی که فردی بخاطر کشورش حاضر شده تمام فرزندانش را قربانی کند...
بدان که آن مرد اهل امپراطوری پارس است

بابام: بده موبایلتو ببینم !!!
من: بابا یه لحظه وایسا رمزشو بزنم!
Delete SMS
Delete Video
Delete picture
Delete music
Delete private
Delete number
FORMAT MeMoRy CARD
من: بیا بابا من چیزی ندارم که ازتون مخفی کنم!
...

بابام: نه میدونم، من فقط میخواستم ساعتو ببینم!
من: |:
بابام: (:
ادامه مطلب ...

راز خوشبختی در زندگی با یک زن!


مجله یکشنبه: روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.

در این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودن و راز خوشبختی شون رو بفهمن. سردبیر میگه: آقا واقعا باورکردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

مرد روزهای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به یک منطقه تفریحی رفتیم. اونجا برای اسب سواری، دوتا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.

سر راهمون اسب ناگهان پرید و همسرم رو از زین انداخت. همسرم خودش رو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت: «این بار اولته» بعد از چند دقیقه دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت: «این بار دومته» و بعد سوار اسب شد. راه افتادیم وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت؛ همسرم خیلی با آرامش تفنگش رو از کیف درآورد و با آرامش شلیک کرد و اون اسب رو کشت.

سر همسرم داد کشیدم و گفتم: «چیکار کردی روانی؟ دیوونه شدی؟ حیوون بیچاره رو چرا کشتی؟» همسرم یه نگاهی به من کرد و گفت: «این بار اولته...»

یک داستان کاملا واقعی که در ژاپن اتفاق افتاد!!!





























なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあやバカにかわ 鼻高なわ谷中あだ名はさな たかなあかさやなやまなたあかさ なや帆な肉違耶

واقعا ناراحت کننده بود!!!
من که اعصابم به هم ریخت !!!!!

به خصوص اونجاش که میگه

まなたあかさ なや帆な肉違耶なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉

واقعا داغون شدم

زندگی دختران ایرانی در طول تاریخ


>سال ۱۲۳۰:>مرد : دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم…. !!!

>زن : آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید !!! نا محرم که خونمون نبود . حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…!!!

>مرد: بلند خندیده ؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. !!! نخیر نمی شه باید بکشمش… !!!

>– بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…

 

>سال ۱۲۸۰:>مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی ؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که
بمیری دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی !!! تو غلط می کنی !!! تقصیر
من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخوای
درس بخونی؟؟؟

>زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها ! شکر خورد. !!! دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده…

>مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد می کشمت… !!!

> بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…

 

>سال ۱۳۳۰:>مرد: چی؟ دانشسرا ؟؟ (همون
دانشگاه خودمون) حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ
بکنی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کنم…

>زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ…

>مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم . یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی…

> بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…

 

>سال۱۳۸۰:>مرد: کجا ؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و
وقتی می پوشیشون مثه جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از
این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم…

>زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا)

>مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شالتو بیار جلوتر. نه… نه… نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره… !!!

 

>سال ۱۴۰۰:>زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی.
باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه…


بدون شرح!