پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت!!
.
بابام یه ساعته خیره شده به من!بهش میگم: چیه؟ چرا اینجوری نیگام میکنی؟؟میگه: حضرتِ عباسی قیافۀ خودته یا داری مسخره بازی در میاری؟:|
.
طرف استاتوس زده دلم گرفته:پسره کامنت گذاشته: “۴۳*۸۵۴*۰۲۱”تخلیه چاه اکبر و شُرکاء
.
تو یه پاساژ راه میرفتم که یهو خوردم به یه نفر و اون افتاد زمین سریع رفتم بلندش کنم و گفتم واقعا عذرخواهی میکنم وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف از این مجسهای مانکنی هست که جلوی مغازه میذارن :|اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه.بهش گفتم خنده داره من فکر کردم آدمه.یارو چیزی نگفت خوب که دقت کردم دیدم همونم یه مانکن دیگه است :|کلا دیگه سرمو انداختم پایین زدم به چاک!
استادهای دانشگاه رو بردن تو هواپیماز بلندگو اعلام کردن که"این هواپیما ساخت دانشجوهای شما هست..!همه اساتید فرار کردن!جز یه استادپرسیدن :چرا نشستی؟استاد گفت:اگه این هواپیما ساخت دانشجوهای منه روشن هم نمیشه چه برسه به پرواز!!
لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید...
توهمی که هیچوقت عملی نشد :
√ داستــان خلقــت زن
---------------------
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت.
فرشتهای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟"
خداوند پاسخ داد:
باسلام خدمت همه دوستان عزیز...
امیدوارم که اولین امتحان رو که دیروز برگزار گردید به خوبی سپری کرده باشید و بتونید ازش سربلند بیرون بیاید...
با توجه به اینکه امتحان بعدی بررسی هستش گفتم امروز نمونه سوالی در این باب براتون قرار بدم...
انشاالله که مفید واقع بشه...
سلام
یکی از دوستان توی نظرات گفته بودند اگه کسی جواب تمرینات مخابرات رو داره بذاره که متاسفانه فرصت نشد. البته چیز خاصی هم نبود.
حالا برای اینکه جبران کنم و شما هم امیدوار بشید یه نمونه سوال براتون گذاشتم که خواهید دید چیز خاصی نداره و حداقل میشه یه نمره متوسط از این درس گرفت.
موفق باشید.
باسلام...
از اونجایی که چندی از دوستان در جلسه آخر مخابرات در روز دوشنبه مورخ 93/3/12 غایب بوده اند گفتم جزوه مربوط به اون روز رو قرار بدم..
ایشالا که به کارتون بیاد...
ببخشید اگه بد خط هم بود...
راستی دوستان میتوانند برای دسترسی به بقیه فایل های مخابرات یا اطلاع از نمرات به وبلاگ 5info.blogfa.com مراجعه نمایند.
باتشکر
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺟﺎﻟﺐ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍ :
ﻳﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻲ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺳﺮﻱ ﻣﻴﻮﻣﺪ ﺳﺮ
ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﺗﻴﮑﻪ ﻣﻲ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ .
ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻱ ﮐﻪ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﺑﺮﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ…
ﻗﻀﻴﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﺳﻴﺪ … ( ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﺪﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ
ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻫﺎ .....(!! ﺟﻞﺳﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻤﻲ
ﺩﻳﺮ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮﺟﻴﻪ ﺩﻳﺮ ﺁﻣﺪﻧﺶ
ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﻴﻮﻣﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻪ ﺻﻒ
ﻃﻮﻻﻧﻲ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺷﺪﻩ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ
ﺟﻠﻮ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﭼﻲ ﺷﺪﻩ؟ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ :ﺑﺎ ﮐﺎﺭﺕ
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﻲ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻴﺪﻥ !!!...
ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻫﺎ ﭘﺎﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ،ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ
ﮐﺠﺎ ﻣﻴﺮﻳﺪ؟ ﻭﻗﺘﺶ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ 8 ﺑﻮﺩ! ﺗﻤﺎﻡ
ﮐﻼﺱ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﻫﻮﺍ !!!!!!...
از سبیل های از بناگوش دررفته تا ابروهای برداشته مردان ما
چه را سختی را گذرانده اند!!!؟؟؟....