.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

.:دانشجویان برق کنترل-دانشگاه علامه فیض کاشانی :.

Student electrical control- Allama Faiz Kashani University

داستان دو خلبان نابینا و ...

دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آن‌ها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد.

اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند. در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است.

 اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.

هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.

در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت: «یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنند و اون‌وقت کار همه‌مون تمومه...!»

 
در این لحظه شما پس از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه مدیریت دولتی در ایران آشنا شده‌اید!


ADv

وای از دست خانوما . . .

روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است.
قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم .
زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست؛ هر آرزویی داشته باشی شوهرت 10 برابر آن را میگیرد.
زن گفت : اشکال ندارد !
زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود !
قورباغه اخطار داد که شما متوجه هستید با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟
زن جواب داد : اشکالی ندارد من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند !
بنابراین اجی مجی ....... و او زیباترین زن جهان شد !
برای آرزوی دوم خود، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد !
قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او 10 برابر از تو ثروتمندتر می شود.
زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است ...
بنابراین اجی مجی ....... و او ثروتمندترین زن جهان شد !
سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد :
من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم و شوهرم...!!!

ADv

کاش بودی...(عاشقانه)

امروز دلم واسه داشتنت پر که نه...پر پر میزنه...
واسه بودنـــت...
بغل کردنـــت...
اینکه سرمو بذارم روی شونه هاتو دستاتو فرو کنی لای موهامو بگی:
مال خودمــــــی!
بعد ببینی که چه جوری با همین دو سه حرف تو آروم میشم...
امروز دلم خیلی تو رو میخواست....خیلـــــــــــی..!!! 
ساده میگویم...
دلــم یک خـــــــوب می خواهــد
نه اینکه عالیـــــــــــه عالــــــــی
نه اینکه بهتــــــــریـــــــــن باشد
دلم یک خــــــــوب میخواهد

مهربانی...

بعضی از آدم ها انقدر نگاهشان

                                          چشم هایشان

                                                              دست هایشان

                                                                                مهربان است ..که دلت میخواهد

یکبار در حقشان بدی کنی و نامهربانی

                                                   و ببینی نگاهشان،چشم هایشان،دست هایشان

وقتی نامهربان میشود چگونه است

                                                 در نهایت حیرت 

                                                                          تو میبنی

                                                                                     مهربان تر میشوند

انگار بدیت را با خوبی

                   نامهربانی ات را با مهربانی

                                                     پاسخ میدهند

                                                          چقدر دلم تنگ است برای دیدن چنین ادم مهربانی

افتخار

چهارتا دوست که 30 سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می‌بینن و شروع می‌کنن در مورد زندگی‌هاشون برای همدیگه تعریف کردن بعد از یه مدت یکی از اونها بلند می‌شه و میره دستشویی سه تای دیگه صحبت رو می‌کشونن به تعریف از فرزندانشون....

اولی: پسر من باعث افتخار منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت کردو پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله‌های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس شرکت. پسرم آنقدر پول دار شده که حتی برای تولد بهترین دوستش یه مرسدس بنز بهش هدیه داد

ادامه مطلب ...

حرفهای زن ومرد در مواقع مختلف زندگی

سفره عقد 

زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن 

زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

روز مرد 

زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)

روز بعد از تولد بچه
زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)

چهل سال بعد
زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم

دو ثانیه قبل از مرگ
زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه

وصیت نامه
زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید

اون دنیا
زن : خطاب به فرشته ی مسئول :خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت)))
مرد :خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن

اشک و لبخند

                   من ، اندوه خویش را با شادی های مردمان عوض نمی کنم 

     و خوش ندارم اشکی که اندوه را از ژرفای وجودم جاری کرده ، مبدل به لبخند شود.  

  

بگذار سرنوشت هر راهی را می خواهد برود

ما راهمان جداست

این ابرها تا می توانند ببارند

ما چترمان خداست

 

ادامه مطلب ...

دو پیرمرد و رستوران شیک!

دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن… 

پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.» 
پیرمرد دوم: «اِ… چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا… اسم رستوران چی بود؟» 

پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن، اسمش چیه؟» 
پیرمرد دوم: «پروانه؟»

پیرمرد اول: «آره!» بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!»

مهریه خانومها از دیرباز تا کنون!! (طنز)

عصر شکار: ۲۰ کیلو گوشت دایناسور، ۴۰ کیلو گوشت اژدها.
نتیجه: دایناسورها منقرض شدند…
عصر کشاورزی: ۲۴ دست تبر سنگی، ۲۴ دست تیغه و داس جنگی.
نتیجه: افزایش قتل به دلیل دم دست بودن داس برای خانوم‌ها…


ADv

ادامه مطلب ...

صندلی داغ ( علیرضا حیدری )


مهمان این هفته: علیرضا حیدری

سوالات خود را در رابطه با مهمان بپرسید و جواب بگیرید. 

راستی بچه ها اگه واسه مهمان هفته بعد کسی داوطلب هس بگه لطفا....

اعتراف کنید!!!!!!!!

سلام به همه مهندسای کلاس 

تصمیم گرفتم یه مطلبی با عنوان اعتراف کنید بزارم که خودمون کارای خودمونو لو بدیم از خودمم شروع میکنم.....  

 

اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
 .

..
 اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
.
.
.
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
.
.
.
چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!

                                                                           

                                   

                روز ارتش جمهوری اسلامی ایران گرامی باد.

ادامه مطلب ...

داستان مرد و همسری با گوش های سنگین . . .

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است. به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد...


 لطفا برای دیدن متن کامل به ادامه ی مطلب بروید


ادامه مطلب ...

از تصادف جان سالم به در برده بود  

               ومیگفت زندگی اش را مدیون ماشین مدل بالایش است  

                                                                و خدا همچنان لبخند میزد...  

جالبیات

تحقیقات نشان داده که فقط ۲۰% مردها عقل دارند
۸۰% بقیه زن دارند !!!
 
مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند ، بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن
ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !!!!
 
مردها سه تا آرزو دارن :
- اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن !
- اونقدر که بچه شون می گن پولدار باشن !
و مهمتر از همه اینکه :
- اونقدر که زنشون شک داره زن داشته باشن !!!
 
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و
زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!!